کتاب امر به معروف و نهی از منکر - جلسه 083 - 99/11/12

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 

کتاب امر به معروف و نهی از منکر - جلسه 083 - 99/11/12

گفتیم گروهی معتقد هستند شخصی که می خواهد امر به معروف و نهی از منکر کند خودش باید عامل باشد و جمعی این را شرط وجوب امر و نهی دانسته اند. گفتیم مشهور چنین اعتقادی ندارند زیرا آنها شرایط را فقط چهار مورد ذکر می کنند و مفهوم آن این است که به شرط پنجم قائل نیستند

موضوع عام: امر به معروف و نهی از منکر

موضوع خاص: شرطیت عدم مفسده در انجام منکر و ترک معروف

موضوع اخص: عدم شرطیت عمل به امر و نهی و حکم امر و نهی در مورد صبی

گفتیم گروهی معتقد هستند شخصی که می خواهد امر به معروف و نهی از منکر کند خودش باید عامل باشد و جمعی این را شرط وجوب امر و نهی دانسته اند. گفتیم مشهور چنین اعتقادی ندارند زیرا آنها شرایط را فقط چهار مورد ذکر می کنند و مفهوم آن این است که به شرط پنجم قائل نیستند.

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ فِي الْمَجَالِسِ وَ الْأَخْبَارِ بِإِسْنَادِهِ الْآتِي‌ عَنْ أَبِي ذَرٍّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي وَصِيَّتِهِ لَهُ قَالَ: يَا أَبَا ذَرٍّ يَطَّلِعُ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ- إِلَى قَوْمٍ مِنْ أَهْلِ النَّارِ (گروهی از اهل بهشت جمعی از اهل آتش را مشاهده می کنند) فَيَقُولُونَ مَا أَدْخَلَكُمُ النَّارَ وَ إِنَّمَا دَخَلْنَا الْجَنَّةَ بِفَضْلِ تَعْلِيمِكُمْ وَ تَأْدِيبِكُمْ (ما بر اثر راهنمایی و تعلیم و تأدیب شما بهشتی شدیم حال چرا شما که استاد ما بودید به جهنم رفتید؟) فَيَقُولُونَ إِنَّا كُنَّا نَأْمُرُكُمْ بِالْخَيْرِ وَ لَا نَفْعَلُهُ.[1]

این روایت نیز دلالت بر مدعا ندارد زیرا سخن در آن از مذمت در عمل نکردن است نه مذمت در امر به معروف و نهی از منکر.

بنا بر این سخن از دو واجب است: یکی امر به معروف و نهی از منکر و دیگر عمل به آنچه امر و نهی می کنند. از آن استفاده نمی شود که عمل به امر و نهی شرط می باشد.

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَيْدٍ عَنْ أَبِي عَمْرٍو الزُّبَيْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَال‌... إِنَّمَا أَذِنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ قَامُوا بِمَا وَصَفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الشَّرَائِطِ الَّتِي شَرَطَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ فِي الْإِيمَانِ وَ الْجِهَادِ وَ مَنْ كَانَ قَائِماً بِتِلْكَ الشَّرَائِطِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ وَ هُوَ مَظْلُومٌ وَ مَأْذُونٌ لَهُ فِي الْجِهَادِ بِذَلِكَ الْمَعْنَى وَ مَنْ كَانَ عَلَى خِلَافِ ذَلِكَ فَهُوَ ظَالِمٌ وَ لَيْسَ مِنَ الْمَظْلُومِينَ وَ لَيْسَ بِمَأْذُونٍ لَهُ فِي الْقِتَالِ وَ لَا بِالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ‌ لِأَنَّهُ لَيْسَ مِنْ‌ أَهْلِ‌ ذَلِكَ‌... وَ الْحَقِّ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لَا يَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ مَنْ قَدْ أُمِرَ أَنْ يُؤْمَرَ بِهِ وَ لَا يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ مَنْ قَدْ أُمِرَ أَنْ يُنْهَى عَنْهُ فَمَنْ كَانَتْ قَدْ تَمَّتْ فِيهِ شَرَائِطُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِي وَصَفَ بِهَا أَهْلَهَا مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ ص- وَ هُوَ مَظْلُومٌ فَهُوَ مَأْذُونٌ لَهُ فِي الْجِهَادِ[2]

دلالت این روایت شفاف تر است زیرا به تصریح می گوید که کسی که به چیزی عمل نمی کند او در واقع نباید امر به معروف و نهی از منکر کند.

جمع بندی:

این روایات بر سه گروه تقسیم می شوند:

    1. در گروهی از این روایات قرائن استحباب وجود دارد و در آنها امور مستحبه ای وجود دارد در نتیجه استنباط نمی شود که عمل بر اساس امر و نهی حمل بر وجوب شود بلکه از این روایات استفاده می شود که کمال امر به معروف و نهی از منکر این است که انسان بر طبق امر و نهیِ خود عمل کند و این امر مستحب است.

    2. گروهی از این روایات اجنبی از ما نحن فیه است. در این روایات مذمت بر عدم عمل آمده است نه مذمت بر امر به معروف و نهی از منکر.

    3. گروه سومی از این روایات نیز بیان می کرد که قول بدون عمل بی فایده است. این دسته از روایات نیز از اجنبی از ما نحن فیه است.

اگر این سه طائفه از روایات را در کنار هم بگذاریم، از آنها وجوب استفاده نمی شود زیرا این روایات، یکدیگر را توضیح می دهند و تشریح می کنند.

حتی اگر به فرض، یکی دو روایت بر مشروط بودن دلالت کند، اعراض اصحاب موجب می شود که بر اساس آنها عمل نشود زیرا مشهور قائل به عدم شرطیت هستند.

روایت معارض:

الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الدَّيْلَمِيُّ فِي الْإِرْشَادِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ: قِيلَ لَهُ لَا نَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ حَتَّى نَعْمَلَ بِهِ كُلِّهِ وَ لَا نَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ حَتَّى نَنْتَهِيَ عَنْهُ كُلِّهِ فَقَالَ لَا بَلْ مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ إِنْ لَمْ تَعْمَلُوا بِهِ كُلِّهِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ إِنْ لَمْ تَنْتَهُوا عَنْهُ كُلِّهِ.[3]

این روایت مرسله است و غالب روایات ارشاد دیلمی روایاتی اخلاقی و مرسله است ولی این روایت با عمل مشهور جبران می شود.

اضافه بر آن، اعتبار عقلی که همان دلیل عقلی است نیز شاهد بر عدم شرطیت است. مثلا کسی در خانه شراب می خورد، او اگر در بیرون شراب خواران را نهی کند، چرا نهی بر او واجب نباشد؟ اعتبار عقلی اقتضاء می کند که این دو به هم وابسته نباشند و یکی قید دیگری نباشد.

مسألة 21 - (فرع اول:) لا يجب الأمر والنهي على الصغير ولو كان مراهقا مميزا (زیرا هیچ تکلیفی بر او واجب نیست)، (فرع دوم:) ولا يجب نهي غير المكلف كالصغير والمجنون ولا أمره، (سپس یک مورد را استثناء می کنند:) نعم لو كان المنكر مما لا يرضى المولى بوجوده مطلقا يجب على المكلف منع غير المكلف عن إيجاده.[4]

البته ما می گوییم: یک سری از مسلمات هست که صغیر هم آنها را درک می کند و به همین دلیل معذور نیست. مثلا فردی است که یک ماه است بالغ شود او نمی تواند یک فرد عاقل را به قتل برساند و یا زنا کند و صغیر بودن خود را بهانه قرار دهد. این موارد که عقل او، قبح را درک می کند نباید آن را انجام دهد و در انجامش معذور نیست.

حتی در مورد واجبات هم همین است مثلا فردی است بالغ نشده است ولی مشاهده می کند که فردی در حال غرق شدن است. بر او لازم است که او را نجات دهد.

بنا بر این در مواردی که معروف و منکر از امور مهمه است حتی صغیر هم می تواند موظف به امر و نهی باشد. بنا بر این ما صدر کلام امام قدس سره را مقید به غیر امور مهمة می کنیم.

همچنین در ذیل کلام امام قدس سره که یک مورد را استثناء کرده است ما دو مورد دیگر را هم به آن اضافه می کنیم:

یکی اینکه اگر صغیر را نهی از منکر نکنیم او عادت می کند و بعد از بلوغ هم آن را ادامه می دهد. همچنین است اگر او را امر به نماز نکنیم که سبب می شود بعد از بلوغ هم نماز نخواهد. امر و نهی در این گونه موارد واجب است دلیل این مسأله حکم عقلاء است که عدم امر و نهی را در این موارد قبیح می دانند اضافه بر آن، این موارد از باب مقدمه ی واجب نیز هست که واجب می شود.

مورد دوم که استثناء می شود این است که اگر ما امر و نهی نکنیم از باب تسبیب محسوب می شود. مثلا انسان نابالغی می خواهد وسائل فرد دیگری را بشکند و از بین ببرد، در اینجا اگر من دست او را نگیرم و مانع نشوم در واقع تسبیب کرده ام زیرا او ضعیف است و حکم متوجه به سبب می شود که اقوی است از این رو در موارد متعددی که مشاهده می شود فرزندی کار ناپسندی را انجام می دهد همه می گویند که چرا پدر و مادرش جلوی او را نمی گیرند.

پی نوشت:
                           
    
تاریخ انتشار: « 1399/11/11 »
فهرست نظرات
*متن
*کد امنیتی http://makarem.ir
تعداد بازدیدکنندگان : 7511