بسم الله الرحمن الرحيم
در جلسات قبل چنين نتيجه گرفتيم كه: تمام تعليمات پيامبران : در حقيقت به منظور پرورش فضايل اخلاقى است. انبياء آمدهاند از نهال نشانده شده فضايل اخلاقى مراقبت كرده، آن را آبيارى نموده، و آفات آن را برطرف كنند. بنابراين، ثمره تلاشهاى پيامبران(ع) اخلاق است.
حتّى عبادات اگر به صورت صحيح انجام شود ثمره اخلاقى دارد.
سؤال: مگر قرآن نمىگويد: «نماز انسان را از كارهاى زشت باز مىدارد و مانع از ارتكاب فحشا مىشود»[1] پس چرا برخى از نمازگزاران آلوده به گناه مىشوند؟
جواب اين است كه: نماز چنان افرادى در حقيقت نماز نيست وگرنه هر مقدار كه نماز به حقيقت نماز نزديكتر باشد به همان نسبت مانع كارهاى زشت و گناهان مىشود.
همانگونه كه به هر اندازه روزه خالصانه باشد تقواى بيشترى حاصل مىگردد. اگر حج خانه خدا خالصانه و مخلصانه انجام شود، چنان شخصى پس از بازگشت از حج، همچون نوزادى كه از مادر متولّد شده، پاك و عارى از گناه خواهد شد. بنابراين، اگر عبادت برخى از مردم آثار و بركاتش را ندارد بخاطر آن است كه آن را به صورت صحيح بجا نمىآورند.
نتيجه اين كه تعليمات پيامبران(ع) براى پرورش صفات اخلاقى است و جامعه در صورتى جامعه كاملى خواهد بود كه اخلاق حاكم بر آن باشد.
در اينجا به همين مقدار به بحث اهميت اخلاق قناعت مىكنيم و به سراغ پرورش اخلاق مىرويم كه از كجا بايد شروع شود.
خداوند متعال براى هدايت بشر و آراسته شدنش به فضايل اخلاقى واعظانى قرار داده، تا دست او را گرفته و به پيش ببرند و حقايق اخلاقى را زنده بدارند. هفت نوع واعظ از آيات قرآن و روايات معصومان(ع) استفاده مىشود.
اوّلين واعظ بشر ذات پاك پروردگار عالم است. قرآن مجيد در اين مورد چنين مىفرمايد :
(إِنَّ اللهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللهَ كَانَ سَمِيعآ بَصِيرآ)[2] ؛ «خداوند اندرزهاى خوبى به شما مىدهد. خداوند شنوا و بيناست».
در آيه 57 سوره يونس نيز مىخوانيم: (يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِّمَا فِى الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ)؛ «اى مردم! اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده است؛ و درمانى براى آنچه در سينههاست؛ و هدايت و رحمتى است براى مؤمنان». بنابراين، اوّلين واعظ خداوند متعال است.
يك واعظ خوب سه شرط دارد :
1. آگاه باشد و تمام راهها و مسيرهاى صحيح و انحرافى را بشناسد.
2. هدف خاصّى نداشته باشد و چيزى از ما نخواهد.
3. دلسوز و مهربان باشد
اگر اين شرايط سه گانه در واعظى جمع شود مىتواند مردم را موعظه كند و موعظهاش مؤثّر خواهد بود.
خداوند متعال هر سه شرط را در حدّ اعلى و به طور كامل دارد.
اوّلاً: خداوند، عالِم مطلق است، و از تمام روحيات و نيازهاى بشر آگاهى دارد، و راههاى صحيح و انحرافى سعادت بشر را به خوبى مىشناسد.
ثانيا: به دنبال هيچ هدفى در هدايت بشر نيست؛ چرا كه او «صمد» است و صمد از همه بىنياز است و همه به او نيازمندند.
ثالثاً: دلسوز و مهربان و رحمان و رحيم است. در دعاى ماه رجب مىخوانيم «يَا مَنْ يُعطى مَنْ سَاَلَهُ، يا مَنْ يُعطى مَنْ لَم يَسألْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رحْمَةً؛[3] اى خد اى (مهربانى) كه به سائلان
درگاهتعطا مىكنى. اى خداى (مهربانى) كه به افرادى كه از تو سؤال و تقاضا نمىكنند و تو را نمىشناسند نيز از روى رحمت و مهربانى كمك مىكنى».
نتيجه اين كه خداوند متعال هر سه شرط يك واعظ خوب را در حدّ كمال دارد و بهترين واعظ است. او براى وعظ و نصيحت و هدايت بشر، 124 هزار پيامبر و كتابهاى آسمانى متعدّد نازل كرده است.
اى كاش ما انسانها از اين واعظ بىنهايت دلسوز و مهربان غفلت نكنيم.
دومين واعظ، خود قرآن مجيد است. حضرت على(ع) در خطبه 176 نهج البلاغه در مورد اين واعظ مشفق چنين مىفرمايد :
«وَاعْلَمُوا اَنَّ هذا الْقُرآنَ هَوَ النّاصِحُ الَّذى لا يَغُشُّ؛ و بدانيد قرآن مجيد نصيحت كنندهاى است كه خيانت نمىكند».
ممكن است افرادى ما را موعظه كنند، امّا هدفشان هدايت و رشد ما نباشد؛ بلكه به دنبال منافع مادّى خود باشند و ما را به همان سمت هدايت كنند. چنين ناصحانى خيانتكارند و قرآن مجيد چنين نيست.
(وَ الْهادى الَّذى لا يُضِلُّ)؛ «قرآن هدايتگرى است كه خطا و اشتباهى در آن نيست».
(وَالْمُحَدِّثُ الَّذى لا يَكْذِبُ)؛ «و سخنگوئى است كه هرگز دروغ نمىگويد».
آنچه قرآن مىگويد حقيقت است و سرنوشتساز، و انسان را به سعادت جاويدان در دنيا و آخرت مىرساند. بنابراين، اين واعظ نه اهل خيانت است، نه گمراه مىكند، و نه دروغ مىگويد.
«وَ ما جالَسَ هذا القرآنَ اَحدٌ اِلّا قامَ عَنْهُ بِزيادَةٍ اَوْ نُقْصانٍ زيادَةٍ فى هُدىً، اَوْ نُقْصانٍ مِنْ عَمىً»؛ «هر كس با قرآن همنشين شود يا درجه ايمان و هدايت و تقوايش بالاتر مىرود، يا مقدارى از رذايل اخلاقىاش كاسته مىشود».
اگر با تلاوت و تدبّر در آيات قرآن مجيد ايمان و تقوا و توكّل و صبر و اخلاص و رضا و تسليم و ديگر صفات شايسته در ما تقويت شد و از رذايل اخلاقىمان كاسته گردد معلوم مىشود قرآن در ما اثر كرده است. اين ملاك خوبى براى بررسى تأثير قرآن در وجود ماست. آيا آيات توحيد و معاد و بهشت و نعمتهاى الهى بر ايمانمان مىافزايد؟ آيا آيات نهى از منكر و عذاب جهنم و مجازاتهاى الهى چيزى از صفات ناشايست ما كسر مىكند؟
امام على(ع) در ادامه فرمودند: «وَاعْلَمُوا اَنَّهُ لَيْسَ عَلى اَحَدٍ بَعْدَ القُرآنَ مِن فاقَةٍ، وَ لا لاَِحدٍ قَبْلَ الْقُرآنَ مِنْ غِنىً؛[4] آگاه باشيد هيچ كس با داشتن قرآن فقير نيست، و هيچ كس بدون داشتن قرآن ثروتمند نمىباشد».
طبق آنچه در جمله فوق آمده، انسانِ بدون قرآن فقير مطلق، و انسانى كه قرآن دارد ثروتمند است. در سايه قرآن مىتوان مشكلات سياسى، اقتصادى، نظامى، فرهنگى، تربيتى، آموزشى، مشكلات رسانهها، مجالس شادى و غم و مانند آن را حل كرد. على(ع) كه خود معلّم و حافظ و پرورش يافته قرآن است، با قاطعيّت در مورد اهميّت و ارزش و آثار اين كتاب آسمانى محفوظ از تحريف، چنان مطالبى را فرموده است.
در اينجا به عنوان نمونهاى از تأثير عجيب قرآن در سرنوشت انسانها، به داستان انقلاب روحى فضيل بن عياض مىپردازيم. گرچه اين قصّه عجيب را به صورت اجمالى شايد قبلاً شنيدهايد، امّا تفصيل آن را ممكن است نشنيده باشيد.
در كتابهاى رجالى ما از وى به عنوان شخص «ثقه»، و در منابع تاريخى به عنوان «زاهد» نام برده شده است. امّا اين ثقه عابدِ زاهد، يك دزد خطرناك و راهزن بىرحم بود كه همه مردم از او مىترسيدند.
چه شد كه اين دزد سر گردنه، تبديل به يك عابد زاهد ثقه شد؟
چه اتّفاقى افتاد كه اين مرد فوقالعاده خطرناك، كه نام او لرزه بر اندام مردم مىانداخت، اينقدر تغيير كرد؟ او و همدستانش به هر كاروانى يورش مىبردند، تمام اموال آنها را غارت مىكردند. كافى بود به او خبر دهند كه از فلان جادّه كاروانى در حال عبور است تا فضيل و يارانش در يك حمله برقآسان آنها را درهم بكوبند و غارت كنند. چه حادثهاى رخ داد كه فضيل اينقدر عوض شد؟!
تغيير از آيه شريفه 16 سوره حديد آغاز شد. توضيح اين كه :
روزى فضيل بن عياض از جايى مىگذشت كه چشمش به دختر زيبايى افتاد و عاشقش شد. آدرس خانهاش را پرسيد تا شبانه به منزل او حمله كند و به زور دختر مورد علاقهاش را به چنگ آورد. شب هنگام به محل مورد نظر رفت و به راحتى خود را به بالاى ديوار خانه آن دختر رساند و منتظر فرصت شد كه به داخل رود و نقشهاش را عملى كند. نيمههاى شب بود و همسايه دختر، قرآن تلاوت مىكرد. تلاوت اين عابد پارسا توجّه فضيل را به خود جلب كرد. به دقّت گوش جان به نواى او سپرد، آيه زير را شنيد: (أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلاَ يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الاَْمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ)[5] ؛ «آيا وقت آن
نرسيده است كه دلهاى كسانى كه ايمان آوردهاند در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاضع گردد و مانند كسانى نباشند كه در گذشته به آنها كتب آسمانى داده شد، سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و قلبهايشان (بر اثر فراموشكارى) قساوت يافت و بسيارى از آنها گنهكارانند؟!».
فضيل كه خود عرب بود و معناى آيه را به خوبى مىفهميد، با شنيدن اين آيه شريفه و تأمّل و دقّت در مضمون آن تكانى خورد و با خود گفت: گوينده اين سخن كيست؟ مخاطب آن كه مىباشد؟ و پيام آن چيست؟ اى فضيل! اين قرآن كلام خداست و خداوند با تو سخن مىگويد و تو را به سوى خود مىخواند!
فضيل پس از لختى انديشه و تفكّر تصميم مهم و سرنوشتسازى گرفت و به پيام قرآن لبيك گفت و خطاب به خدايش عرض كرد: «بلى والله قد آن؛ آرى به خدا قسم وقت بازگشت رسيده است». و اين جمله را سه بار تكرار كرد. وى پس از لبيك گفتن به دعوت الهى از همانجا كه آمده بود بازگشت و متفكّر و منقلب به سوى خانهاش حركت كرد. از كنار خرابهاى رد شد. افراد متعدّدى را در آنجا ديد كه اجتماع كرده و وحشت زدهاند. پرسيد: چرا ترسان و اندوهگين هستيد؟ گفتند: از فضيل بن عياض بيم داريم.
با خود گفت: خدايا! كار من به جايى رسيده كه بندگانت در اين دل شب از ترس من به اين خرابه پناه آوردهاند؟! آيا توبهام را قبول مىكنى؟ آيا مرا مىپذيرى؟ با همين افكار و انديشهها به خانه رسيد. همدستانش آمدند و خبر از آمدن قافلهاى دادند و از او خواستند كه آماده حمله به قافله شود. فضيل گفت: ديگر حساب من از شما جداست. من به درگاه خدا توبه كردهام. قصد دارم به كنار خانه خدا بروم و تا آخر عمر آنجا بمانم و عبادت كنم و گذشتهام را جبران نمايم.[6]
آرى قرآن مجيد واعظى است كه يك آيه آن دزد خطرناكى همچون فضيل بن عياض را تبديل به عابد و زاهد معروف جهان اسلام مىكند. و نظير اين داستان كم نيست كه يك يا چند آيه قرآن، انقلابى عظيم در افراد مستعد و آماده ايجاد كرده، و آنها را هدايت نموده است. اگر اين نمونهها از لابلاى روايات و كتابهاى تفسيرى جمع شود، كتاب جذّاب و خواندنى و اثرگذارى خواهد شد.
نتيجه اين كه واعظ دوم قرآن مجيد است.
خداوند متعال در آيه شريفه 46 سوره سبأ در مورد واعظ سوم چنين فرموده است :
(قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا للهِِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا)؛ «(اى پيامبر ما!) بگو: «شما را تنها به يك چيز اندرز مىدهم. دو نفر دو نفر، يا به تنهايى براى خدا قيام كنيد، سپس بينديشيد».
طبق اين آيه شريفه پيامبر اسلام 9 نيز واعظ است و او تنها يك موعظه مىكند كه تمام موعظهها در آن خلاصه مىشود و آن قيام براى خداست. البتّه منظور از «قيام» در اينجا ايستادن نيست، بلكه منظور اين است كه بهطور جدّى در مسير رضاى الهى اقدام كنيد، هر چند نشسته باشيد، و سپس فكر خود را به كار اندازيد و بينديشيد. اگر اين فكر به كار بيفتد، همه مشكلات حل مىشود، تمام بدبختىهاى بشر اين است كه هواى نفس، فكر و انديشهاش را از كار مىاندازد.
آيا آدم عاقل از راه حلال و حرام چند هزار ميليارد تومان جمع مىكند؟ اگر اين عدد را بر تعداد روزهاى عمر چنين شخصى تقسيم كنيم روزى چند ميليارد تومان بايد هزينه كند.
آيا هيچ انسانى روزى چند ميليارد خرج دارد؟ بنابراين، چنين كارى نشانه بى عقلى و بى فكرى است.
اگر معتاد به مواد مخدّر فكر كند كه اين مادّه خانمانسوز با او و خانواده و فاميلش چه مىكند و چه عاقبتى را براى آنها رقم خواهد زد و عاقبت جنازهاش را بايد در خرابهها و جوى آب و زبالهها بيابند، هرگز سراغ آن نمىرود.
جمعيّت تكفيرىها چه كردند و عاقبت به كجا رسيدند؟ چقدر انسانهاى بى گناه را كشتند، چه ويرانىهايى به بار آوردند؟ چقدر ناامنى و وحشت آفريدند و چقدر به اسلام و مسلمانان ضربه زدند؟ عاقبت اين همه جنايت و خيانت و تخريب چه شد؟ اگر واقعاً اهل تفكّر و انديشه بودند، اين چنين آلوده نمىشدند. بنابراين، تفكّر و انديشه نقش بسيار مهمّى در سعادت بشر دارد.
به چه چيز بينديشيم؟
از امام صادق(ع) پرسيدند: اين كه گفته شده: «يك ساعت فكر كردن از يك شب عبادت بهتر است» درست است؟
امام فرمود: «بله، رسول خدا 9 چنين فرمود». پرسيده شد:
چگونه فكر كند و بينديشد؟ امام فرمود: «يَمُرُّ بِالدُّورِ الْخَرِبَةِ، فَيَقُولُ: اَيْنَ بانُوکَ؟ اَيْنَ ساكنوکَ؟ ما لَکَ لا تَتَكَلَّمينَ؟[7] ؛ به خانهها و
بناهاى ويرانه شده سر بزند و از آنها بپرسد: كجايند سازندگان شما؟ كجايند ساكنان شما؟ چرا سخن نمىگوئيد؟»
به تماشاى خرابههاى كاخ كسرى يا تخت جمشيد و مانند آن برويد، و از آنها در مورد سازندگان و ساكنانشان سؤال كنيد: كجا رفتند؟ چه شدند؟ همين سرنوشت در انتظار شما هم هست.
سكوت پر رمز و راز!
گرچه در ظاهر اين خرابهها ساكتند و حرفى نمىزنند، ولى در حقيقت سخن مىگويند و با زبان بى زبانى حرف مىزنند. به قول خاقانى :
دندانه هر قصرى پندى دهدت نونو پند سر دندانه بشنو زبن دندان
عالم فرزانه، شيخ على ابيوردى، شاعر خوش ذوق شيرازى، به تماشاى تخت جمشيد رفته و با استقبال از شعر خاقانى، به سبك و سياق اشعار اين شاعر توانا، اشعارى گفته كه بسيار آموزنده است. توجّه بفرماييد :
دربارگه جمشيد دى فاختهاى خوشخوان
با نغمه چه خوش مىگفت كاى طرفه كهن ايوان
بر تخت دُرر ريزت در پايه دهليزت
كو جم كه دهد فرمان كو درگه و كو دربان
جمشيد كه بر خورشيد برسود كلاه زر
آن تارك و آن افسر با خاك شده يكسان
جم عبرت مردم شد افسر ز سرش گم شد
سرخشت سر خم شد هان اى سرباهش هان
اين پند خموشان است گر پند زبان خواهى
رو آيه اورثنا از آيه قرآن خوان
گويد كه نشد يك دم بر مرگ تبهكاران
نى خاطر خور پژمان نى چشم فلك گريان
ارزش فوقالعاده تفكّر
يك لحظه تفكّر انسان را عوض مىكند. ما بارها داستان حرّ بن يزيد رياحى را شنيده و خواندهايم. امّا از آن درس عبرت گرفتهايم؟! لحظهاى تفكّر حرّ يزيدى را تبديل به حرّ حسينى كرد. حرّ با خود گفت : در سپاه چه كسى قرار گرفتهاى؟ با چه كسى مىخواهى بجنگى؟ فرداى قيامت چه جوابى در برابر خدا و پيامبرش خواهى داد؟ همين افكار او را متحول كرد و قيد زن و فرزند و مقام و ثروت را زد و به سپاه نور ملحق شد و عاقبتش ختم به خير و سعادت شد.
تفكر آنقدر ارزشمند است كه جزء عبادات شمرده شده و لذا از امام صادق 7 نقل شده كه بيشترين عبادت ابوذر غفارى تفكر بود.[8]
تفكّر بعد از توسّل و زيارت
به دوستانى كه به زيارت مرقد مطهّر امام رضا 7 يا ساير ائمّه هدى : مشرّف مىشوند توصيه مىكنم كه پس از توسّل و زيارت گوشهاى خلوت يافته و لحظاتى انديشه و تفكر كنند. در مورد گذشته و آينده بينديشند. براى ارتقاى صفات خوب اخلاقى و اصلاح صفات رذيله برنامهريزى نمايند. اين فكر، ممكن است ثوابش از زيارت بالاتر و بيشتر باشد.
برادران عزيز! خواهران محترم! مقدارى براى فكر كردن وقت بگذاريم. يكى از دستورات مهم اسلام و مراحل سير و سلوك و عرفان «محاسبه» است كه در پرورش انسان بسيار مؤثر است.
خلاصه اين كه براى پرورش اخلاق فضيله و اصلاح اخلاق رذيله، نياز به واعظ داريم كه به سه واعظ اشاره كرديم و انشاء الله در جلسات بعد به چهار واعظ ديگر خواهيم پرداخت.
[1] . سوره عنكبوت (29)، آيه 45.
[2] . سوره نساء (4)، آيه 58.
[3] . مفاتيح نوين، ص 633.
[4] . نهج البلاغه با ترجمه گويا و شرح فشرده، ج 2، ص 222، خطبه 176.
[5] . سوره حديد (57)، آيه 16.
[6] . سفينة البحار، ج 7، ص 103.
[7] . ميزان الحكمة، ج 7، ص 166، باب 3201، ح 16390.
[8] . ميزان الحكمة، ج 7، ص 166، باب 3200، ح 16383.
پی نوشت: