نقد منهج وهابیت معاصر با نگرشی بر نظریات «سلطان العمیری» در کتاب «المسلک الرشید»
احمد ربیعی فر
مقدمه
طی سالهای اخیر، فعالیت جبه ه فکری ضدوهابی با رویکردی تهاجمی، توسط علمای برجسته مسلمان در سرزمینهای مختلف اسلامی شدت یافته است. طی چند سال اخیر، اشکالات مهمی بر عقیده وهابیت وارد شده که تضاد این جریان را با قرآن کریم و سنت نبوی(صلی الله علیه واله وسلم) آشکار ساخته است. آثار شریف حاتم العونی، عثمان مصطفی النابلسی، عبدالقادر محمد الحسین، عبداللطیف فوده، عبدالله العرفج و... در همین جبه ه قرار دارد.
آنچه بیش از همه اهمیت دارد این است که محور اصلی اغلب این اشکالات، مربوط به مسئله مهم و اساسی «توحید و شرک» است؛ یعنی موضوعی که انحراف در آن به خروج از دایره عقیده اسلامی میانجامد؛ هرچند هیچکدام از عالمان مسلمان، قائل به کفر و شرک وهابیان نیستند، اما با اشکالات مهمی که به عقیده وهابیت وارد شده، این عقیده اساساً عقیدهای شرکآمیز و کفرآلود تلقی خواهد شد؛ هرچند افراد معتقد به آن، به دلایلی مانند جهل و عدم اتمام حجت، متهم به شرک و کفر نشوند و مسلمان محسوب گردند.
وهابیان جهت مقابله با این روند و پاسخگویی به اشکالات مذکور، دو روش را در پیش گرفتهاند که عبارتاند از:
1. شیوه همیشگی و سنتی خود، یعنی همان سخنان و مواضع گذشته را به شکلی تکراری بیان کنند.
2. روش دوم که جریانی نوپدید از درون وهابیت طبق آن عمل میکند، آمیختن حق و باطل و پذیرفتن ضمنی حقایقی است که توسط عالمان مسلمانان، علیه وهابیت بیان شده است.
بر این اساس، جریان معاصر وهابی، تلاش میکند، تا برخلاف رویه مرسوم و همیشگی، مسائلی جدید و نکاتی مبناییتر را ناظر به اشکالات منتقدان، در بیان عقیده خود بگنجاند، تا بدینوسیله بتواند، اشکالات وارد شده بر عقیده وهابیت را خنثی ساخته و به طور موقت، خلاءها و تضادهای موجود در عقیده وهابیت را بپوشاند؛ اما در نهایت، همان مبانی و نتایج باطل وهابیت را برجسته ساخته و به مخاطب ارائه میدهد.
سلطان العمیری، یکی از نظریهپردازان و نویسندگان وهابی است که بر همین منوال عمل کرده و آثارش، در میان جریان نووهابی[1] بسیار مورد استقبال قرار گرفته است. یکی از کتابهای اخیر وی، کتاب «المنتقی من مسلک الرشید، إلی شرح کتاب التوحید» است که از طرفی مورد استقبال طیفی از گرایش یافتگان به این جریان قرار گرفته است؛ اما از جانب دیگر، این جریان کار را به جایی رسانده است که علمای سنتی وهابیت نیز، تحمل این میزان از نفاق را نداشته و آثاری را در رد آن نگاشته، به مقابله با آن پرداخته و کتاب سلطان العمیری را، خروج از شیوه و گفتمان اصیل وهابیت قلمداد کرده اند.[2]
از آنجا که بررسی و نقد یک کتاب عقیدتی، باید حداقل در یک جلد کتاب ارائه شود، در اینجا تنها برخی از اشکالات اصلی این کتاب را در قالب چند مقاله ارائه خواهیم کرد و این نوشتار کوتاه نیز، به عنوان نخستین مقاله در رد جریان نووهابی، به طور اجمالی، تعارضات و اشکالات اصلی موجود در این کتاب را، تنها در خصوص مرز توحید و شرک که در بخش اول کتاب بیان شده، ارائه خواهد کرد.
معرفی کتاب
این کتاب همانطور که از نامش پیداست، خلاصهای از کتاب المسلک الرشید إلی شرح کتاب التوحید است. کتاب اصلی (المسلک الرشید) در سه جلد، به طور مفصل به شرح کتاب التوحید (اثر محمد بن عبدالوهاب)، پرداخته است.
کتاب المسلک الرشید إلی شرح کتاب التوحید، توسط انتشارات دار مدارج در عربستان به چاپ رسیده و 67 باب عقیدتی را در این سه جلد، جای داده است.
اما جهت آسان شدن مطالعه آن برای دانشپژوهان و تدریس آن به افرادی که به تازگی جذب تفکرات این طیف از وهابیت شدهاند، نسخه مختصر آن، همراه با نمودارهای متعدد و با ظاهری جذاب تحت عنوان «المنتقی من مسلک الرشید» ارائه شده و با نشر حداکثری، مورد استقبال بازوهای تبلیغاتی و ترویجی نووهابیسم قرار گرفته است.
این کتاب، تفاوتی مهم با آثار وهابیت سنتی دارد. در تمام آثار وهابیت مانند کتاب التوحید و کتاب کشف الشبهات و...، بحث علمی و قرآنی در خصوص مفاهیم اصلی، جایگاهی ندارد و تنها تعاریفی اجمالی ارائه میشود. در این کتاب مصادیقی از اعمال خارجی مورد اشاره قرار گرفته و مدام آیات متعدد قرآنی به عنوان دلیل و مدرک برای ادعایی که هنوز ماهیتش به خوبی بیان نشده، ارائه میگردد؛ بدین ترتیب اغلب اعمال مسلمانان به اعمال مشرکان تشبیه شده و مصداق شرک و کفر، تلقی میشود.
اما در این کتاب، شیوهای متفاوت ارائه شده است. نویسنده این اثر، پیش از ورود به مصادیقی مانند دعای غیرالله، استغاثه، ذبح، نذر و پیش از ورود به شرح کتاب التوحید، در بخشی با عنوان تمهید، دو مبحث اساسی را ارائه کرده است. نخستین مبحث کتاب، به بیان حقیقت توحید و شرک و مقصود از اقسام سهگانه توحید میپردازد. مبحثی که در کتاب اصلی، حدود 260 صفحه را به خود اختصاص داده و در خلاصه کتاب نیز، 25 صفحه به آن اختصاص یافته است. مبحث دوم نیز، در 100 صفحه، مفاهیم و نکاتی را در تعریف مفاهیم مرتبط با توحید و شرک ارائه کرده است.
از آنجا که وهابیت سنتی، به شکل علمی و مفصل، به مطالعه مفاهیم اصلی مرتبط با توحید و شرک نپرداخته، در فهم توحید، مراتبش و مفاهیم اصلی مرتبط با توحید و شرک، به انحراف دچار شده و برداشتی ضدقرآنی را عقیده خود ساخته است؛ به همین دلیل، اشکالات مهمی در این موارد، بر وهابیت وارد شده است که سلطان العمیری، جهت برطرف کردن این خلاء مهم در گفتمان وهابی، به بررسی حقیقت توحید و شرک و خصایص الهی در مراتب توحید، پرداخته است.
در این مقاله، به همین بخش مهم، پرداخته شده و به یاری خداوند، آشکار خواهد شد که العمیری و جریان فکری جدید وهابیت، چگونه میخواهد با عجین ساختن حق و باطل، وهابیت را در ظاهر از گزند اتهامات و حقیقت ضداسلامی این گفتمان، رها سازد.
اما العميری پس از این مباحث مقدماتی، شرح کتاب التوحید را آغاز کرده که طی آن، پس از بیان اهمیت توحید و شرک، طبق شیوه محمد بن عبدالوهاب مستقیماً و بدون پرداختن به حقیقت توحید و شرک، سراغ مصادیق آن رفته و مسائلی مانند استغاثه و نذر و ذبح و... را، مورد بررسی قرار داده است.
سلطان العمیری تلاش کرده است در این کتاب که به عنوان شرح کتاب التوحید نگارش شده، سخنان و مواضع محمد بن عبدالوهاب را، در قاعده و ساختاری مقبول و علمی بگنجاند؛ اما با توجه به مسائلی که در ابتدای کتابش آورده، موفق به این کار نشده است؛ تا جاییکه مقدمه و مؤخره کتابش، دارای تناقض شده و بسیاری از مطالب کتاب، نشان از قصد نگارنده برای پوشاندن عقاید و اندیشههای وهابیت به لباسی است که اصلاً بر تن این اندیشهها نمینشیند. این تضاد و تناقض در مطالب کتاب، به حدی است که فریاد اعتراض وهابیان سنتی را نیز، بلند کرده است.
با توجه به آنچه در معرفی کتاب المسلک الرشید بیان شد، مهمترین بخش کتاب که مبنای نویسنده بوده و العمیری تلاش دارد، به وسیله مطالب آن بخش، انحرافات وهابیت را توجیه کند، بخش اول کتاب است که در این مقاله به آن خواهیم پرداخت.
اشکال اول: تناقض در بیان توحید ربوبی
سلطان العمیری پیش از بیان مقصودش از توحید ربوبی و الوهی و عبادت و... که وهابیت مبتنی بر آن به تکفیر مسلمانان پرداخته، مقدماتی را بیان کرده است؛ از جمله، دو محور اصلی توحید که مورد قبول تمام مسلمانان است که عبارتاند از:
1. عقیده به هر آنچه شایسته خداوند و مختص به اوست؛ در ربوبیت و الوهیت و اسماء و صفات.
2. نفی کردن مشارکت غیر خدا با او، در آنچه شایسته و مختص به خداست.[3]
تعریف توحید ربوبی و اصول آن
گفتمان اصلی وهابیت در این کتاب، از بیان تعریف توحید ربوبی آغاز میگردد. در این کتاب، ابتدا تعریف مشهور وهابیت از توحید ربوبی اینگونه بیان شده است: «إفراد الله تعالى بما يختص به من الخلق والملك والتدبير، ونفيه عن كل ما سواه».[4]
از آنجا که مهمترین نقطه بحث و اختلاف میان وهابیت و سایر مسلمانان در توحید ربوبی، درک معنای "ما یختص بالله" است، العمیری به بیان این مطلب پرداخته و مهمترین امور مختص به خداوند در ربوبیت را، اینگونه برشمرده است:
1. استغناء: بدین معنا که خداوند در همه افعالش بینیاز است و ذاتاً مالک افعال خویش است.
2. اطلاق: یعنی افعال خداوند متعال به نحو مطلق و بدون محدودیت در چارچوب احوال و زمانهاست.
3. کمال: اینکه افعال و صفات خداوند در نهایت کمال است.
4. استقلال: بدین معنا که خداوند خودش مستقلاً در افعال خود حاکم است و به شکل مستقل آنها را انجام میدهد.[5]
در همین نقطه، نخستین تناقض در بیان العمیری ظهور مییابد؛ چراکه طبق تعریف سنتی وهابیت از توحید ربوبی، «مایختص بالله» عبارت بود از امور خارقالعاده و کلانی که به نظر وهابیت، تنها از خداوند صادر میشود؛ مانند خلق و مالکیت، تدبیر امور عالم، شفا، نزول باران و...؛ اما العمیری علیرغم اینکه همین تعریف را در صدر آورده، در ذیل آن اموری را به عنوان «مایخص بالله» برشمرده است که با تعریف فوق، تناقض دارد.
بیان تناقض
وهابیت، طبق تعریفی که العمیری آورده، «مایختص بالله» را در قالب افعال بیان کرده و افعال خارقالعادهای که عادتاً از توان مخلوقات خارج است را به عنوان «مایختص بالله» میداند؛ اما اموری که العمیری در ذیل این تعریف آورده، برخلاف تعریف فوق، «مایختص بالله» را نه در حیطه افعال، بلکه در حیطه «کیفیت صدور فعل» بیان کرده است.
بنابر تعریف مسلمانان از «مایختص بالله» که العمیری آن را ذیل تعریف وهابیت آورده، هر فعلی که «مستقلاً» یعنی بدون نیاز به قدرت و اذن موجودی دیگر انجام شود، فعل ربوبی است و تفاوتی در کلان و کوچک بودن ندارد؛ اما طبق عقیده وهابیت و تعریفی که العمیری در صدر آورده، نه کیفیت فعل، بلکه «بزرگ و غیرعادی بودن فعل» است که ملاک ربوبیت است.
در اینجا العمیری خواسته است، وهابیت را در بیان معیار بودنِ استقلال در ربوبیت، همراه با مسلمانان نشان دهد؛ غافل از اینکه قائل شدن به این سخن، در تناقض صریح با عقیده وهابیت در توحید ربوبی است که عقیده به انجام هرگونه فعل خارقالعاده و کلانی از جانب مخلوقات را فارغ از استقلال یا واسطه بودن، مصداق قول به ربوبیت آنها و شرک ربوبی دانسته است.
عالمان مذاهب مختلف اسلامی در طول تاریخ، قید «استقلال» را مهمترین محور ربوبیت دانستهاند؛ حتی ابنتیمیه نیز (برخلاف وهابیت)، قید استقلال را مهمترین محور توحید ربوبی قلمداد کرده و اساس شرک در ربوبیت را، نه نسبت دادن امور خارق العاده به غیرالله، بلکه نسبت دادن استقلال به غیرالله در هر فعلی دانسته است.[6]
علامه طباطبایی(ره) از عالمان شیعه نیز در این خصوص نوشته است: «و لا ربوبية حقيقة إلا بالأصالة و الاستقلال، فافهم».[7]
لکن مشکل وهابیت اصیل این است که مهمترین محور ربوبیت (یعنی استقلال)، را نادیده گرفته و حتی در مواردی رد کرده است. ربوبیت در قاموس وهابیت، مساوی با انجام امور خارق العاده و کلان است؛ بدین معنا که مطلقاً (بدون در نظر گرفتن مستقل یا واسطه بودن)، اگر انجام امور خاصی مانند زنده کردن، میراندن، شفای مریض و نازل کردن باران را از کسی غیر از خداوند توقع داشته باشی، پس او را «رب» دانسته و مشرک در ربوبیت هستی.
به عبارت دیگر، وهابیت تصریح دارد که توحید ربوبی یعنی، یگانه دانستن خداوند در صدور افعال خارق العاده و به قول محمد بن عبدالوهاب: «توحيد الربوبيه: فعل الرب، مثل الخلق والرزق والإحياء والإماته وإنزال المطر وإنبات النباتات وتدبير الأمور».[8]
بر همین اساس نیز، افعال را به دو قسم تقسیم کردهاند:
1.ما لا یقدر علیه الا الله.
2.ما یقدر علیه غیرالله.
امور خارق العاده در دسته اول قرار دارد که تنها خداوند متعال قادر به انجام آن است و امور عادی نیز در دسته دوم.[9]
این در حالی است که طبق عقیده اسلامی، هر امری (فعلی که کوچک و عادی باشد و یا بزرگ و خارق العاده، به جز خلق از عدم)، اگر با اذن و قدرت الهی باشد، غیرالله نیز میتواند آنها را انجام دهد و اگر بدون اذن الهی و مستقل از خداوند باشد، قدرت بر انجام آن نخواهد داشت؛ حتی اگر برداشتن یک قدم عادی باشد.
اما وهابیت بدون در نظر گرفتن اصل استقلال، هر فعل کلان و خارق العادهای را متصف به «ما لایقدر علیه الا الله» کرده و آن را شأنی از شئون ربوبی میداند.
هرچند اغلب وهابیان در مسئله ربوبیت، متعرض مسئله استقلال یا عدم آن نشده و آن را نادیده گرفتهاند، اما در بعضی موارد، برخی از وهابیان، دشمنی با عقل و آیات قرآنی را با صراحت بیشتری فریاد زده و به نفی قید استقلال، تصریح کردهاند. آنان مالکیت و فاعلیت را حتی به واسطه اذن و قدرت الهی نیز مردود دانستهاند:
چنانکه عبداللطیف بن عبدالرحمن نیز به این مسئله تصریح کرده است:
اگر معترض بگوید که معنای آیه شریفه «قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَلا ضَرّاً» نفی مالکیت استقلالی و قدرت ذاتی از غیر خداوند است، در پاسخش میگوییم: این شبهه، ناشی از جهل به معنای کلام خداوند و لغت عربی است؛ چراکه مقصود از این آیه، نفی همه انواع مالکیت و قدرت است، نه استقلالی و غیر استقلالی... عبارات مفسران نیز دلالت دارد که این آیه، در مقام نفی همه انواع مالکیت است؛ حتی موارد غیراستقلالی![10]
در عبارات فوق، عبداللطیف از نوادگان محمد بن عبدالوهاب و از عالمان برجسته وهابی، تصریح میکند که نفی مالکیت از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) در آیه شریفه «قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَلا ضَرّاً»، مالکیت بلاواسطه را نیز در برمیگیرد. یعنی العیاذبالله، وجود مقدس رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) حتی با اذن و قدرت الهی نیز، هیچ نفعی برای کسی ندارد و هیچ ضرری را از کسی دفع نمیکند! وقتی نگرشی به ضدیت با آیات قرآن برخیزد، تا این حد به انحطاط و جهل دچار خواهد شد. بنباز از مفتیان برجسته دوران معاصر وهابیت نیز، بر همین عقیده وهابیت تأکید داشته و سخنانی با همین مضامین دارد.[11]
یکی از دلایلی که وهابیت، چنین ادعایی را بر زبان آورده، این است که بتواند توسل و استغاثه مسلمانان به وجود مقدس رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) و اولیای الهی را، به عنوان مصداق شرک معرفی کند و هرگونه حاجتخواهی از اولیای الهی را، حتی با اعتقاد به عدم استقلال آنان و واسطه بودنشان، داخل در حیطه شرک قلمداد کنند.
محمد الطیب بن اسحاق، محقق کتاب اصول الدین الاسلامی مع قواعده الاربع که از آثار محمد بنعبدالوهاب به شمار میآید، نوشته است: «والتعلق بغيرالله تعالى في جلب خير أو دفع شر، استقلالاً أو توسيطاً: شرك».[12]
با توجه به آنچه بیان شد، ویژگی استقلال که مهمترین محور ربوبیت است، اگرچه توسط وهابیت نادیده گرفته شده و یا حتی نفی شده، اما العمیری در کتاب المسلک الرشید، به حقانیت این قید اقرار میکند؛ هرچند در ادامه کتاب، زمانیکه مباحث مصداقی مانند استغاثه و... میرسد، دوباره همان عقیده وهابیت را تکرار کرده و عملاً دچار تناقض میگردد.
تناقض اصول توحید ربوبی با قول به توحید ربوبی مشرکین
او پس از بیان اصول توحید ربوبی، وقتی میخواهد به بیان دیدگاه مشرکان در خصوص توحید ربوبی بپردازد، سخن خود در بیان اصول توحید ربوبی را نقض کرده و مدعی میشود که مشرکان در اصول ربوبیت، هیچ مشکلی نداشتند و تنها، انحرافاتی در ربوبیت داشتند؛ مانند اینکه برای خداوند متعال قائل به فرزند بودند.[13]
این در حالی است که یکی از مهمترین اصول ربوبیت این بود که «تنها خداوند متعال در افعال خود مستقل است و نیاز به اذن و قدرت موجود دیگری ندارد» و مشرکان در مسئله شفاعتطلبی از بتها، دقیقاً برخلاف این اصل مهم معتقد بودند که ارباب و آلهه آنان، حتی بدون اذن الهی نیز میتوانند شفیع آنان باشند؛ به همین خاطر، آیات متعددی در قرآن کریم در رد این عقیده شرکآلود آنان بیان شده است که عبارتاند از:
«مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ»؛[14]
«مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ»؛[15]
«وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى»؛[16]
اما العمیری با وجود آیات متعدد در شرک ربوبی مشرکان مانند آیه شریفه «هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ»،[17] منکر این حقیقت آشکار قرآنی شده و اقرار مشرکان به خالقیت خداوند را، دلیل بر عقیده آنان به توحید ربوبی دانسته است.[18]
او شرک در ربوبیت و انکار توحید ربوبی را منوط به این میداند که کسی، خالقیت خداوند را انکار کند و یا در کنار خداوند سبحان، موجودی دیگر را مالک و مدبر جهان بداند.[19]
همچنین انحراف در توحید ربوبی را تنها در بعضی از مشرکان صادق دانسته است؛ در حالیکه به تصریح آیات قرآن کریم، همه مشرکان علیرغم اقرار زبانی به خالقیت و مالکیت مطلق الهی، برای خود اربابی غیر از خداوند متعال قائل بودند و اساساً پرستش بتها توسط مشرکان، مبتنی بر اعتقاد آنان به ربوبیت بتها بوده است؛ تا جاییکه توقع نفع و رزق از آنان داشته و از ضرررسانی آنان هراس داشتند؛ چنانکه خداوند متعال فرموده است: «إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ»؛[20] همچنین حضرت ابراهیم(علیه السلام) زمانیکه مشرکانِ قومش، او را از ضرررسانی بتها بیم دادند فرمود: «وَكَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ».[21]
بنابراین، سلطان العمیری در مبحث توحید ربوبی، علیرغم تصریح به محوریت قید استقلال در تحقق ربوبیت، به این اصل مهم پایبند نیست؛ چراکه پایبندی به این اصل، باعث میشود که امور خارق العاده نیز، بدون قید استقلال، دلالتی بر ربوبیت نداشته باشد؛ اما او و سایر وهابیان هرگونه امر خارق العاده را در دایره افعال ربوبی قرار داده و اعتقاد به انجام فعل خارق العاده توسط مخلوقات را، نشان از شرک ربوبی میدانند.[22]
چنانکه بنباز از مفتیان برجسته وهابی، به صراحت، اعتقاد به اینکه شخصی از اولیای الهی دارای قدرتی معنوی باشد که تصرفات خارق العاده در جهان داشته باشد را شرک در ربوبیت قلمداد کرده، آن را شدیدتر از شرک بتپرستان دانسته و نوشته است: «أو تَعتَقِدَ أنّه لَه سِرّاً يَتصرَّفُ بِه فِي الكَونِ فَيُعطِي مَن يَشاء وَيَمنَعُ مَن يَشاء كَما يَعتقده بَعض الجَهلةِ فِي بَعضِ مَن يُسَمّونَهم بِالأولياء، وَهذا شِركٌ فِي الرُّبوبيَّةِ أعظَمُ مِن شِركِ عُبّادِ الأوثانِ».[23]
این در حالی است که خداوند سبحان، چنین اعتقادی را به صراحت در قرآن کریم بیان کرده و برای کسی که معرفتی در امور خاص دارد، قدرتی خارق العاده جهت تصرف در جهان ماده قائل شده و فرموده است: «قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ».[24]
این آیه شریفه به صراحت بیان کرده است که یکی از اولیای الهی که حتی بهرهای از معارف خاص عبودیت داشته، به اذن خداوند این قدرت را دارد که در چشم بر هم زدنی، تخت پادشاهی بلقیس را از یمن به فلسطین بیاورد؛ اما وهابیان اعتقاد به چنین امری را شرک در ربوبیت قلمداد کردهاند؛ زیرا تعریفشان از ربوبیت، انجام امور خارق العاده است و نه استقلال در فعل و تدبیر و مالکیت.
اشکال دوم: تناقض در توحید عبادی
از آنجا که وهابیت بیشترین تمرکز را در تکفیر مسلمانان، به مبحث توحید عبادی اختصاص داده، لذا بیشترین مطالب و آثار را در همین خصوص ارائه کرده است.
وهابیت مبتنی بر تعریفی مشتبه، غیرجامع و غیرمانع در خصوص عبادت، بسیاری از اعمال مسلمانان که حتی در زمره اعمال مستحب شرعی محسوب میشوند را، مصداق شرک در عبادت برشمرده است.
تناقضات جریان نووهابی و شخص العمیری نیز، در مبحث عبادت به اوج خود رسیده است؛ چراکه نتوانستهاند تعریفی واحد، دقیق و مشخص از عبادت ارائه کرده و بر آن تعریف پایبند باشند.
تناقض و سردرگمی در تعریف عبادت
اولین و مهمترین تناقض سلطان العمیری در تعریف عبادت، در خصوص توحید عبادی است. تعریفی که جریان نووهابی همواره در توجیه آن و تناسبش با عقیده اصیل وهابیت، درمانده شده اند.
او در ابتدای بحث از تعریف عبادت، آن را به امری باطنی و حالتی درونی تعریف کرده است؛ اما در انتهای بحث، طبق روش وهابیان، عبادت را صرفاً اعمال ظاهری برآمده از نهایت ذلت و خضوع دانسته است.
او در تعریف نخست از عبادت نوشته است: «مقام اختیاری یجتمع فیه غایة الخضوع مع نهایة الذل يوجب على المرء التعلق بمعبوده والاستسلام لإرادته والحرص على الاتصال به والعمل لإرضائه»؛ (حالتی اختیاری است که در آن نهایت خضوع با نهایت کُرنش آمیخته شده و مستلزم پیوستگی انسان به معبودش، تسلیمشدن در برابر اراده او، اشتیاق به اتصال به او و عمل در راستای خشنودی معبود میگردد)؛[25] سپس در توضیح اصطلاح «مقام» نوشته است: «قوله: مقام، يدل على أن العبادة أمر مستقر في حقيقة الإنسان وصفة كامنة في كيانه وشعور ثابت في داخله يؤثر في جوارحه وأفعاله، وليست مجرد خاطر عابر أو انفعال نفسي»؛ (استفاده از اصطلاح «مقام» در این تعریف، دلالت دارد که عبادت امری جایگرفته در حقیقت انسان و صفتی رسوخ یافته در وجود و احساسات اوست که درون انسان نهادینه شده و در اعضای بدن و اعمال او تأثیرگذار است؛ بنابراین، عبادت یک حالت درونی گذرا یا تأثیرپذیری روحی موقت نیست).[26]
نتیجه میگیریم، هر فعلی که برآمده از مقام عبودت (با نیت عبادت) صورت پذیرد، در دایره عبادت قرار گرفته و اگر با همین نیت برای غیرالله انجام شود، شرک در عبادت محسوب میشود.
اما متأسفانه العمیری که در اینجا تعریفی ظاهراً مخالفِ تعاریف وهابیت بیان کرده، به نتایج و لوازم این تعریف پایبند نبوده و در موارد متعدد از همین کتاب، تصریح میکند که اعمالی مانند ذبح و طلب و... حتی بدون همراهی با این حالت و نیت، بازهم مصداق عبادت هستند.
او حتی به اندازه چند صفحه هم نتوانسته است بر موضع حقی که برای ظاهرسازی بیان کرده متعهد بماند؛ به همین دلیل، برخلاف این تعریف که در ابتدا ارائه کرده، در صفحه بعد، در بخشی که به خلاصه مباحث اختصاص یافته، تعریف عبادت را مبتنی بر همان تعریف اشتباه و ناقص وهابیت اینگونه ارائه کرده است: «هی الأعمال الباطنة والظاهرة النابعة عن غایة الذل ونهایة الخضوع فی القلب»؛ (عبادت، عبارت است از اعمالی باطنی و ظاهری که برخاسته از نهایت کُرنش و نهایت خضوع در قلب باشد).[27]
بر اساس این تعریف، هر عملی که یک وهابی آن را مبتنی بر نهایت خضوع در برابر کسی قلمداد کند، مصداق عبادت خواهد بود و حد و مرز نهایت خضوع را نیز، هیچکدام از وهابیان بیان نکردهاند، تا تکلیف مخاطب روشن شود.
تنها کسی که بعد از بیان چنین تعریفی، مقصود از «نهایت و کمال» را بیان کرده، ابنتیمیه است که «کمال الذل و کمال المحبة» در عبادت را، به معنای «لذاته» و مستقل بودن آن دانسته است؛ به این معنا که اگر در برابر کسی به صورت مستقل و تنها برای خودش (لذاته) محبت و خضوع و اطاعت صورت پذیرد، مصداق عبادت اوست؛ اما اگر چیزی یا کسی را به خاطر خدا مورد اطاعت و محبت و ذل قرار دهد، عبادت آن شخص نیست. [28]
تقسیم اشتباه عبادت
العمیری که طبق عقیده وهابیت، به جای بیان مفهوم و حدود عبادت، آن را در قالب اعمال بیان کرده، تقسیمی اشتباه را نیز در ادامه ارائه کرده است که بر اساس آن، افعال عبادی به دو گونه تقسیم شده است:
1. افعالی که عبادت محض هستند. این افعال تنها به صورت عبادت وارد شدهاند و بنا به قول العمیری، چنین اعمالی با جعل شریعت، دال بر غایت خضوع و ذل هستند؛ مانند: نماز، روزه، حج و...
2. افعالی که ذاتاً دلالت بر خضوع و تذلل ندارند و به همین دلیل، تنها در بعضی حالتها به عنوان عبادت محسوب میشوند و در بعضی حالات دیگر، میتواند به شکل غیرعبادی و در برابر مخلوقات صورت پذیرد؛ مانند سجده، قیام، ذبح، محبت، ترس و...[29]
دو اشکال مهم در این تقسیم وجود دارد
اشکال اصلی این تقسیم آن است که اساس عبادت در آن تعیین نشده و به همین دلیل، بعضی از افعال را ذاتاً عبادت دانسته است؛ در حالیکه همان افعالِ قسمت اول (عبادی محض) نیز میتواند، در بعضی مصادیقش خارج از محدوده عبادت تحقق پذیرد.
سؤال اینجاست که اگر کسی نماز را بدون قصد و نیت عبادت، برای یک مخلوق انجام دهد، آیا او را عبادت کرده و مرتکب شرک عبادی شده است؟ مثلاً پدری بدون نیت تقرب الهی، بلکه با نیت آموزش نماز به فرزندش، برای آنکه در مدرسه در کلاس تعالیم دینی، نمره مطلوب را کسب کند، نماز بخواند تا فرزندش نماز خواندن او را ببیند، آیا چنین نمازی عبادت است؟
یقیناً هیچکس مدعی نیست که چنین کسی مرتکب شرک در عبادت شده است؛ زیرا او قصد عبادت نداشته است.
اما اشکال دوم که مرتبط به اشکال اول است، این است که اساساً مشکل وهابیت در تشخیص مسمّای عبادت، تعیین حدود و مقوّمات عبادت است؛ بنابراین، در خصوص گونه دوم از افعال که احتمال عبادی و غیرعبادی بودن را دارا هستند، آنچه مهم است، تعیین مرز عبادی بودن است.
اینکه یک وهابی بگوید: من قبول دارم که بعضی افعال مانند دعا و سجده و ذبح، میتواند خارج از دایره عبادت صورت پذیرد، به معنای موحد بودن و هدایت یافتن او نیست. مهم اینجاست که شما وهابیان از کجا تشخیص میدهید که چه دعا و سجدهای، عبادت و شرک بوده و کدام سجده و دعا غیرعبادی است؟ معیار شما در تشخیصِ فعل عبادی است که تضاد میان شما و اسلام است.
دقیقاً سلطان العمیری نیز در همین مرحله، جهل و تعصب خود روی منهج وهابیت را آشکار میسازد و در بیان معیارهای تشخیص فعل عبادی از غیرعبادی، حق و باطل را به هم آمیخته و دوباره به سمت منهج ضداسلامی وهابیت منحرف میگردد.
معیار شرک عبادی
او در بیان معیارهای عبادی بودن یک فعل، معیارهای صحیح و غلط را در کنار یکدیگر میآورد، تا علاوه بر رفع خلاء منهج وهابی در بیان معیار صحیحِ عبادی بودن فعل، همان معیارهای ناصحیح را نیز حفظ کند؛ بدین ترتیب، توانسته است، گفتمان وهابی و نتایج تکفیری و ضداسلامی آن را حفظ کرده و مدعی شود که معیارهای مورد نظر منتقدان را نیز، در گفتمانش جای داده است.
معیارهای شرک بودن یک فعل از لحاظ عبادی در بیان العمیری، به همراه بررسی آنها به شرح ذیل است:
1. همراه با اعتقاد به ربوبیت باشد
اینکه آن افعال همراه با اعتقاد به یکی از شئون و معانی ربوبیت در مخلوقات باشد؛ مثلاً اگر برای کسی ذبح کند، با این اعتقاد که او شأنی از شئون ربوبیت (مانند استقلال)، را داراست، در این صورت، مرتکب شرک عبادی شده است.[30]
نقد و بررسی
این معیار که العمیری نیز آن را به عنوان اولین معیار ذکر کرده، مهمترین معیار و حتی میتوان گفت، تنها معیار کامل و جامعی است که علمای مسلمان به آن تصریح داشتهاند.
به عنوان مثال، شیخ جعفر کاشف الغطا(ره)، از علمای شیعه و شیخ سلامه القضاعی از عالمان اهلسنت، به این مسئله تصریح داشتهاند و بیان کردهاند که معیار شرک بودن عمل از لحاظ عبادی، این است که انسان عملی را همراه با اعتقاد به استقلال طرف مقابل در برابر غیرالله انجام دهد.[31]
2. انجام افعال غیرعادی در برابر مخلوقات
اینکه اعمالی را در برابر مخلوقی انجام دهد که به طور عادی، عقلا چنین فعلی را در برابر آن مخلوق انجام نمیدهند؛ مانند اینکه برای یک سنگ یا برای خورشید و ماه، ذبح انجام دهد. چنین عملی حاکی از این است که او این عمل را با قصد تعبد و تقرب انجام داده است.[32]
نقد و بررسی
العمیری، خود نیز در متن فوق، اقرار کرده است که نفس عمل غیرعادی در برابر یک مخلوق، به تنهایی دلالت بر شرکی بودن آن ندارد؛ بلکه این قصد تعبد و تقرب است که عامل شرکی بودن آن عمل است؛ در واقع، غیرعادی بودن آن عمل، تنها میتواند به عنوان کاشف از قصد فاعل مطرح باشد.
او این کاشفیت را قطعی فرض کرده است، در حالی که اولاً چنین کاشفیتی نمیتواند در همه مصادیق عینی، قطعیت داشته باشد، چنانکه سجده برادران حضرت یوسف(علیه السلام) بر او کاشف از چنین نیتی در آنان نیست. ثانیاً: در صورت کشف چنین نیتی در فاعل، این معیار نیز بازگشت به معیار اصلی دارد که همان قصد تعبد و تقرب است.
3. تصریح به قصد تعبد و تقریب
اگر کسی صراحتاً بگوید: من فلان عمل را انجام دادم، جهت تقرب به فلان مخلوق و تعبد در برابر او، حتی اگر معتقد باشد که خداوند متعال چنین جایگاه والایی به آن مخلوق داده باشد، بازهم انجام عمل در برابر آن مخلوق با قصد تقرب و تعبد، مصداق شرک عبادی خواهد بود.[33]
نقد و بررسی
داشتن نیت پرستش و تقرب نیز، یکی از معیارهایی است که بسیاری از عالمان مسلمان به عنوان معیار عبادی بودن عمل به آن تصریح کردهاند؛ اما باید توجه داشت که مقصود از تقرب یا همان نزدیک شدن، تنها در حالی که همراه با نیت تعبد (پرستش) و یا مستقل دانستن طرف مقابل باشد، موجب عبادی بودن عمل میگردد و در غیر اینصورت، عمل صرفاً با نیت تقرب، مصداق عبادت نیست. مثلاً اگر کسی به نیت نزدیک شدن به یکی از عالمان و بزرگان دینی، جلب محبت او و کسب علم و معرفت از ایشان، او را دعوت کرده و گوسفندی برایش ذبح کند و اطعامش کند، آیا مرتکب شرک عبادی شده است؟ خیر، زیرا نیت تقرب در اینجا به طور استقلالی صورت نگرفته و همراه با قصد تعبد نیست؛ بلکه برای امری دیگر بوده است که مورد رضای الهی است؛ در واقع این فعل برای خدا انجام شده، اما با نیت تقرب به یکی از اولیای الهی و عالمان دین میباشد.
4. غلبه داشتن حالت خضوع و ذلت
اگر عملی را در برابر مخلوقی انجام دهد، در حالیکه به هر دلیلی، حالت خضوع و تذلل در آن عمل غلبه داشته باشد، چنین حالتی دلیل آشکاری است بر اینکه، این عمل با قصد و نیت تقرب و تعبد در برابر غیرالله صورت گرفته است.[34]
نقد و بررسی
این معیار هم، از جمله معیارهای بیاساس و خودساخته وهابیت است که نتایجی فاسد را در عقیده آنان به دنبال دارد که عمدتاً از نتایج آن سر باز میزنند.
اساساً باید پرسید که غلبه حالت خضوع و تذلل به چه معناست؟ آیا هیچ حالتی میتواند بیش از سجده، دلالت بر خضوع و تذلل داشته باشد؟ وهابیت با چنین معیار سخیفی، باید العیاذبالله، سجده برادران و والدین حضرت یوسف(علیه السلام) در برابر ایشان را نیز مصداق شرک عبادی قلمداد کند! اما در آنجا قائل است که نیت آنان تحیت بوده است و نه تعبد!!
عمل «سجده» که ظاهراً، دلالت بر نهایت خضوع و تذلل در برابر کسی است، به اذعان العمیری در شمار افعال محتمل قرار گرفته و میتواند به طور غیرعبادی نیز صورت پذیرد؛ بنابراین، دلالت ظاهری بر خضوع و تذلل در برابر یک مخلوق نمیتواند معیار عبادی بودن عمل باشد.
بلکه مقصود از نهایت خضوع و تذلل در بیان عالمان غیر وهابی که قائل به آن شدهاند، به معنای انجام عمل به طور استقلالی است؛ یعنی در برابر کسی، به صورت استقلالی و به خاطر خودش سجده یا ذبح یا هر عمل دیگری را انجام دهد. او را مورد دعا و طلب قرار دهد، با این اعتقاد که او مستقلاً اجابت کننده دعای اوست.
اگر چنانکه وهابیت قائل است، دلالت ظاهری بر خضوع و تذلل، معیار شرک بودن عمل قرار گیرد، العیاذبالله، فرمان الهی به ملائکه، مبنی بر سجده بر آدم(علیه السلام)[35] امر به شرک عبادی بوده و شیطان رجیم، تنها موحد در عبادت است؛ زیرا به انجام کاری که دلالت بر نهایت خضوع و تذلل در برابر غیرالله داشته، تن نداده است.
5. توقع ما لایقدر علیه الا الله (امر خارق العاده) از مخلوق
این مورد یعنی با انجام فعلی مانند دعا و یا حتی تبرک، از مخلوقی توقع داشته باشد که امور خارق العاده و خاصی را برایش انجام دهد؛ مانند طلب شفای بیمار، فرزنددار شدن، زیادی رزق و...؛ زیرا هر کس از مخلوقی چنین توقعی داشته باشد، در دایره شرک اکبر قرار گرفته است.[36]
نقد و بررسی
این معیار دقیقاً مهمترین دلیل و معیاری است که سایر وهابیان تنها آن را ذکر میکنند و تأکید فراوان بر آن دارند؛[37] اما جای بسی تأمل دارد که چرا سلطان العمیری آن را در مراحل انتهایی بیان معیارهای شرک آورده است؟!
شاید به این دلیل باشد که او میخواهد ابتدا مخاطب را با معیارهای صحیح و محکم سرگرم کرده و سپس، معیار مشتبه و باطل وهابیت را در این قالب و پوشش به ذهن او منتقل سازد.
شاید هم به این دلیل باشد که این معیار، مهمترین دلیل بر جهل، مادیگرا بودن و شرکآلود بودن عقیده وهابیت است و العمیری تا جایی که توانسته، خواسته است بیان آن را به تأخیر بیندازد و آن را کمرنگ سازد.
چنانکه در بحث از توحید ربوبی بیان شد، وهابیت به دلیل انحراف در تعریف ربوبیت و نادیده گرفتن قید «استقلال»، هرگونه فعل خارق العاده را به عنوان فعل ربوبی قلمداد کرده است؛[38] به همین دلیل نیز، زمانیکه به مبحث توحید عبادی رسیده، هرگونه طلب از مخلوق در دایره امور خارق العاده را امری عبادی فرض کرده است؛ زیرا وقتی اعتقاد به انجام فعل غیرعادی از جانب یک مخلوق، به منزله اعتقاد به ربوبیت آن مخلوق باشد، درخواست و دعای او در این مورد نیز، یقیناً عبادت خواهد بود؛ چون همراه با اعتقاد به ربوبیت اوست.
در واقع، وهابیانی که خود، اعتقاد به ربوبیت را، در تحقق مفهوم عبادت شرط نمیدانند، خودشان در عمل نتوانستهاند این قاعده را نفی کنند و در عبادی بودن دعا، شرطی را قائل شدهاند که معنایش همان اعتقاد به ربوبیت طرف مقابل است.
اما پاسخ این ادعای وهابیت این است که اگر صرفاً درخواست امور غیرعادی از مخلوق، معیار شرک در عبادت باشد، طبق این عقیده وهابیت، علاوه بر بعضی انبیای الهی، پیروان پیامبران نیز در دایره مشرکان قرار میگیرند؛ به عنوان مثال، خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: «وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ»؛[39] یعنی زمانیکه قوم موسی(علیه السلام) از او درخواست امری خارق العاده (فراهم کردن آب در بیانبان بیآب) کردند، حضرت موسی(علیه السلام) و بالاتر از او خداوند متعال، در برابر این درخواست، آنان را متهم به شرک نکردند، بلکه پاسخ مثبت به آنان دادند.
پاسخ مثبت خداوند به درخواست آنان از موسی(علیه السلام)، به این دلیل بود که آنان هنگام این درخواست، موسی(علیه السلام) را مستقل در اجابت و قادر بالذات نمیدانستند؛ بلکه او را به این دلیل که پیامبر خدا بوده، مورد درخواست قرار دادند.
از طرفی، وهابیت بر چه اساسی، درخواست امور خارق العاده را معیار عبادت میداند؟
اساساً انتخاب اصطلاح «ما لایقدر علیه الا الله»، برای امور خارق العاده، اقدامی فریبکارانه و ادعایی کذب و باطل است؛ چراکه به اذعان خود وهابیان، همین اموری که وهابیت آنها را «ما لایقدر علیه الا الله» توصیف کرده، توسط مخلوقات نیز صورت میپذیرد؛[40] یعنی همین اعمال خارق العاده مانند شفای بیمار و فرو فرستادن باران از آسمان نیز، مانند اعمال عادی مانند راهرفتن و آب نوشیدن، مصداق یقدر علیه غیرالله بإذن الله است.
بنابراین، اگر وهابیت بر این عقیده پایبند باشد که اموری مانند شفای بیمار و فرو فرستادن باران از آسمان و... مصداق «ما لایقدر علیه الا الله» بوده و توقع صدور آن از غیرالله، مصداق شرک و کفر اکبر است، با این اعتقاد، اولین کسی که باید متهم به شرک و کفر شود، خود وهابیت است؛ زیرا اولاً، خودش چنین اموری را به دیگران نسبت داده است؛[41] ثانیاً، حتی اگر برخی از وهابیان بر این امر پافشاری داشته باشند که هیچ امر خارق العادهای از غیر خدا صادر نمیشود (حتی به اذن الله)، در این صورت، با وجود نسبت دادن این امور به غیرالله در قرآن کریم،[42] نظریه وهابیت العیاذبالله به این معناست که قرآن کریم متنی شرک آلود داشته و مروج شرک است.
6. در برابر خدایان معروف مشرکان باشد
انجام دادن افعال مشتبه (گونه دومی که احتمال عبادی و غیرعبادی در آن وجود داشت)، برای مخلوقی که معروف است به معبود بودن برای مشرکان، شرک عبادی است؛ مثلاً اگر در برابر مجسمه بودا ذبح یا سجده کند، مرتکب شرک عبادی شده است.[43]
نقد و بررسی
این معیار نیز ملاک صحیح و مستقیمی نیست؛ زیرا انجام فعل مشتبه مانند ذبح در برابر مجسمه بودا یا سایر خدایان مشرکان، تنها زمانی میتواند شرک عبادی محسوب شود که کاشف از نیت فاعل در عبادت آن بت باشد؛ در واقع، این معیار نیز به همان معیار اصلی یعنی «همراهی عمل با نیت عبادت» بازگشت دارد و تا زمانیکه کاشف از آن نباشد، نمیتواند ملاک قرار گیرد.
چنانکه ابنتیمیه نیز بر همین اصل، تأکید دارد که حتی سجده در مقابل بت نیز، تنها در صورتی میتواند مصداق عبادت محسوب شود که نیت فرد، نیت عبادت آن بت باشد؛ وگرنه اگر با نیت توحیدی این کار را انجام دهد، سجده او مصداق شرک عبادی نیست.[44]
اشکال سوم: تناقض در بیان خصایص الهی
آخرین موضوعی که سلطان العمیری در بخش تمهیدی کتاب المسلک الرشید و بالتبع در خلاصه آن یعنی کتاب المنتقی من مسلک الرشید آورده است، موضوع بسیار با اهمیت خصایص الهی است.
او برای اینکه نشان دهد، وهابیت به مسئله مهم خصایص الهی اذعان دارد، این بخش را افزوده است؛ چراکه در آثار وهابیت، چیزی به نام خصایص الهی وجود ندارد؛ بلکه سخن از خصایص ربوبی و الوهی است که همان سخن باطل را العمیری نیز در این کتاب، تکرار کرده است؛ اما پس از آن، به بیان خصایص الهی پرداخته است.
وهابیت در مقام بیان خصایص (ویژگیهای) خداوند نیز، این ویژگیها را در سه دسته گنجانده و به عنوان مثال، در مقام بیان ویژگیهای ربوبی (الخصایص الربوبیة)، به جای بیان ویژگیهای ربوبیت الهی، صرفاً دستهای از اعمال الهی در تدبیر عالم را، به عنوان خصایص ربوبی معرفی میکند.[45]
حال آنکه همین اعمالی که وهابیت، آنها را به عنوان ویژگی ربوبی به شمار آوردهاند، توسط غیر خداوند نیز انجام شده است؛ برای مثال، یکی از خصایص ربوبی که اغلب وهابیان از آن با همین عنوان نام بردهاند، إماته «میراندن» است. خداوند متعال در قرآن کریم از «میراندن» به دو گونه سخن گفته است:
1. «میراندن» فقط کار خداوند است و نه غیر او؛
«اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا»؛[46]
«قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ»؛[47]
«وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ»؛[48]
2. «میراندن» کار غیر خداوند است؛
«قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ»؛[49]
«إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ»؛[50]
«الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ ۖ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ ۚ بَلَىٰ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛[51]
در آیات بخش اول «إماته» که به عقیده وهابیت، یکی از خصوصیات ربوبیت محسوب میشود، به عنوان فعل خداوند بیان شده است؛ اما در آیات بخش دوم، همین موضوع، به عنوان فعل ملائکه توصیف شده است.
بنابراین، اگر کسی طبق عقیده وهابیت، إماته را یکی از خصایص و ویژگیهای ربوبیت بداند، ناچار باید معتقد شود که العیاذبالله، قرآن کریم، برای ملائکه ربوبیت قائل شده و ملائکه نیز در ربوبیت شریک خداوند هستند؛ زیرا دارای ویژگی و خصایص ربوبی هستند (اگرچه به اذن الله)؛ حتی اگر این عمل (میراندن)، توسط ملائکه را با اذن الهی نیز بدانند، چون اساساً این عمل را از خصایص ربوبی برشمردهاند، معنایش این است که خداوند با اذن و اراده خود، العیاذبالله، ملائکه را در ربوبیت خود سهیم و شریک کرده است.
اما طبق عقیده مسلمانان، اعمال، ویژگی و مبنای ربوبیت نیستند، بلکه نحوه عمل است که وجه تمایز میان «رب» و «مربوب» است. این «استقلال» است که ویژگی رب است و نه خود عمل. بنابراین، آیاتی از قرآن که اماته را به خداوند نسبت داده، به طور استقلالی خداوند را «مُمیت» دانسته و بیانگر شأن ربوبی است؛ اما زمانیکه به ملائکه نسبت داده، آنان را با اذن و قدرت الهی دارای قدرت «اماته؛ میراندن» دانسته است؛ چنانکه فرموده است: «حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا يُفَرِّطُونَ».[52]
اما در خصوص ویژگیهای الوهی(عبادی) نیز، وهابیت دچار همین اشکال شده و به جای بیان ویژگی اصلی الوهیت خداوند، اعمالی که بشر به عنوان عبادت در برابر خداوند انجام میدهد را، خصایص الالوهیه دانسته است.[53]
العمیری بعد از بیان این امور بدعی و عقاید انحرافی و ضدقرآنی، ویژگیهایی را به عنوان «الخصایص الإلهیه» مطرح کرده و آنها را ویژگیهای کلی خداوند دانسته است؛ حال آنکه دقیقاً، همین ویژگیها باید در ربوبیت و الوهیت (عبادت) نیز، معیار و ملاک باشند؛ نه آنچه وهابیت از جانب خود بیان کرده است.
العمیری در بیان ویژگیهای الهی به سراغ مبنای اسلامی رفته، تا آن را در کنار عقاید انحرافی وهابیت قرار دهد و بدینوسیله مدعی شود که وهابیت، به ملاکها و اصول عقیده اسلامی و قرآنی نیز پایبندی دارد؛ غافل از اینکه مخلوط کردن حق و باطل، بهرهای جز ظاهرسازی ندارد و در نهایت باید، یکی از آن دو را انتخاب کند؛ چراکه ویژگیهای ربوبی و الوهی که او مبتنی بر عقیده وهابیت بیان کرده، با این ویژگیهای الهی که مبتنی بر عقیده اسلامی حقیقی بیان شده، تضاد دارد.
او در مقام بیان خصایص الهی، شش ویژگیِ استقلال، عموم، بینیازی، ذاتیبودن، کمالمطلق و یگانگی را برشمرده است[54] که استقلال، بینیازی و ذاتیبودن، در همان عنوان استقلال، قابل جمع است.
اشکال اصلی در بیان خصایص الهی
هرچند بیان ویژگیهای حقیقی خداوند، امری نیکو است، اما این کار از طرف جریان نووهابی که با هدف توجیه و تزئین منهج باطل وهابیت فعالیت میکند، امری خطرناک است و هیچ مشکلی از مشکلات عقیدتی وهابیت را نیز حل نمیکند.
زیرا مشکل و نقطه شکست و انحراف نووهابیت در بیان این ویژگیها، آن است که اگر کسی ویژگی به حق و مهمی مانند استقلال را ویژگی الهی دانست، دیگر نمیتواند صرفاً انجام اعمال خارق العاده را دال بر ربوبیت دانسته و یا هرگونه عمل خاضعانه و یا به ظاهر عبادی را، بدون در نظر گرفتن قید استقلال، مصداق شرک در عبادت بداند.
چراکه رب واقعی کسی است که افعالش به شکل مستقل از او صادر میشود. کسی که مستقلاً تدبیر میکند، رب است، وگرنه ملائکه نیز به طور غیرمستقل تدبیر امور عالم را برعهده دارند؛[55] اما وهابیت در بیان ربوبیت و الوهیت، منکر قید استقلال شده و حتی امور غیراستقلالی را نیز، دال بر ربوبیت و الوهیت قرار داده است.
نتیجه
جریان نووهابی از طریق آثار سلطان العمیری، به عنوان یکی از برجستهترین نظریهپردازانش به دنبال تجدید گفتمان وهابیت هستند.
این جریان با درک اشکالات اساسی مسلمانان به منهج منحرف و ضدتوحیدی وهابیت، سعی دارد، اصول مهم قرآنی را که منهج وهابیت بدون توجه به آنها در مسیر مخالف آن اصول پایهریزی شده، در این گفتمان جای دهد؛ غافل از آنکه این اصول قرآنی و اسلامی، با منهج وهابیت و اصول آن، تعارضی بنیادین دارد.
وهابیت با نادیده گرفتن ویژگی مهم استقلال در توحید ربوبی و الوهی، سعی دارد، مسلمانان را همسان مشرکانی قلمداد کند که برای بتهای خود، جایگاهی استقلالی قائل بودهاند.
نادیده گرفتن قید استقلال در تبیین توحید ربوبی، وهابیت را به جایی رسانده که توقع انجام افعال خارقالعاده از مخلوقات را، حتی با تکیه بر قدرت الهی، منافی توحید ربوبی و مصداق شرک در ربوبیت میپندارد.
در توحید الوهی نیز، وهابیت بدون در نظر گرفتن قید استقلال و با جایگزینی قیدهای خودساختهای مانند «اظهار خضوع و تذلل» و «طلب امور خارق العاده»، مفهوم عبادت را از جایگاه اصلی آن تنزل داده و هرگونه توجه به ارواح اولیای الهی و توسل به آنان در اموری مانند شفا و رزق و... را، مصداق عبادت دانسته است.
سلطان العمیری نیز در بخش تمهیدی کتاب المسلک الرشید، علیرغم ذکر ویژگی و قید استقلال در شمار ویژگیهای خداوند، در نهایت به سمت مسیر ضدتوحیدی وهابیت، منحرف شده و همان مبنای بیاساس وهابیان در بیان قیدهای مذکور را تکرار کرده است. او در واقع، بیان اصول حقیقی اسلامی را جهت پوشش بطلان منهج وهابی ذکر کرده و سعی دارد، وهابیت خالی از اصول اسلامی را، دربردارنده آن نشان دهد.
این در حالی است که تعارض اصول اسلامی با مبانی وهابیت در آثار العمیری، آشکار شده و موجب بروز تناقضات متعددی در نظریات و مطالب او شده است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.