پاسخ اجمالی:
حكومت اسلامى بايد نسبت به تحرّكات نظامى و سياسى و اقتصادىِ دشمن و فعاليت هاى جاسوسى آنها فعاليت وسيع داشته باشد. در عصر پيامبر(ص) دستگاه هاى اطلاعاتى، توطئه هاى دشمنان را كشف و خنثى مي كردند و بر اعمال كارگزاران نظارت مي نمودند. گاه مي شد پيامبر(ص) همراه با سپاه، فرد مورد اعتمادي را راهي مي كرد تا اخبار لشكر را گزارش كند، يا بعد از جنگ بدر و بازگشت دشمن، پيامبر(ص) به على(ع) فرمود: «به دنبال آنها برو و ببين اگر اسب ها را رها كرده و سوار بر شترند عازم مكّه اند، و اگر سوار بر اسب اند و شترها را همراه مى برند قصد مدينه دارند».
پاسخ تفصیلی:
اين مسأله در روايات اسلامى و تواريخ بازتاب بسيار گسترده اى دارد و از مطالعه آنها به خوبى مى توان به اين حقيقت پى برد كه حكومت اسلامى نبايد از اين مسأله مهم غافل بماند و بايد در دو بخش، فعاليت وسيع و حساب شده اى داشته باشد: از تحرّكات نظامى و سياسى و اقتصادى دشمن كه به نحوى با سرنوشت مسلمانان ارتباط دارد آگاه باشد، و هم فعاليت هاى جاسوسى دشمنان را كه مى خواهند با عُمّال نفوذى خود، اسرار محرمانه را بربايند به مقابله برخيزد.
نمونه اى از اين روايات و نقل هاى تاريخى را ذيلا از نظر مى گذرانيم:
1. در حديثى از امام على بن موسى الرّضا(عليهما السلام) مى خوانيم: «كانَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) اِذا بَعَثَ جَيْشاً فَاَتَّهَمَ اَمِيراً، بَعَثَ مَعَهُمْ مِنْ ثُقَاتِهِ مَنْ يَتَجَسَّسُ خَبَرَهُ»(1)؛ (رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هنگامى كه لشكرى را مى فرستاد و اميرى بر آنها مى گماشت كه از جهتى ممكن بود مورد اتهام واقع شود همراه او يكى از افراد مورد اعتماد را مى فرستاد تا اخبار و احوال او را به وى گزارش دهد).
ممكن است آن امير از بعضى از جهات مورد اعتماد بوده؛ ولى حساسيّت موقعيّت او ايجاب مى كرده است كه ناظر و بازرسى براى امور او وجود داشته باشد مبادا خداى ناكرده انحرافى پيدا كند كه جبران آن براي مسلمين غير ممكن باشد.
حديث بالا موافق چيزى است كه در متن كتاب «وسائل الشيعه» و «قرب الاسناد»(2) آمده است؛ ولى در بعضى از كتب به جاى «فاتَّهم»، «فَامَّهُمْ» ذكر شده كه به معنى انتخاب كردن امامى براى آنها است، ولى تعيين بازرس و جاسوس با «فاتّهم» تناسب بيشترى دارد، و انتخاب چنين فردى ممكن است به خاطر امتيازاتى بوده كه در غير او وجود نداشته است. (دقّت كنيد)
2. در حديث ديگرى درباره سَريِّه «عبدالله بن جحش» (سَريِّه، جنگ هايى بوده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) شخصاً در آن حضور نداشته است) مى خوانيم كه: «پيامبر(صلى الله عليه وآله)، عبدالله را با گروهى از مهاجران اعزام فرمود، و نامه اى نوشت و به دست او داد و فرمود: نامه را نگاه نكن تا دو روز راه طى كنيد سپس نامه را بگشاييد و آنچه در آن است عمل نماييد. عبدالله چنين كرد. بعد از دو روز كه نامه را گشود ديد در آن دستور داده شده است هنگامى كه نامه مرا ديدى به راه خود ادامه ده تا به نخلى كه در ميان مكّه و طائف است برسى، در آنجا در كمين قريش باش و اخبارشان را جمع آورى كن و براى من بياور ـ اين داستان مفصّل است و در ذيل آن آمده كه عبدالله در آنجا با جمعى از قريش درگير شد و آنها را در هم شكست و با غنائم قابل ملاحظه و دو اسير خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) بازگشت».(3) منظور در اينجا آن بخش از ماجرا است كه اشاره به كار اطلاعاتى ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) دارد.
3. «بعد از داستان جنگ بدر هنگامى كه ابوسفيان و همراهانش مى خواستند به مكّه بازگردند فرياد زد و گفت: وعده گاه ما و شما همين سرزمينِ بدر در سال آينده است. پيامبر(صلى الله عليه وآله) به يكى از يارانش فرمود: بگو: آرى اين وعدگاه ما و شما است! سپس از آنجا كوچ كردند؛ پيامبر(صلى الله عليه وآله) به على(عليه السلام) فرمود: به دنبال آنها حركت كن و ببين چه مى كنند و مى خواهند كجا بروند؟ اگر اسب ها را رها كرده و سوار بر شتر شده اند عازم مكّه اند، و اگر سوار بر اسب شده اند و شترها را همراه مى برند قصد مدينه دارند، قسم به خدايى كه جان من به دست او است اگر قصد حمله به مدينه را داشته باشند به سوى آنها مى روم و با آنها پيكار مى كنم. حضرت على(عليه السلام) مخفيانه به دنبال آن ها رفت ديد اسب ها را رها كرده و سوار بر شتر شده و به سوى مكّه مى روند».(4)
اين كار اطلاعاتى پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه توسط على(عليه السلام) انجام شد كارى بود بسيار حساس كه در سرنوشت مسلمانان بسيار مؤثّر بود و از اينكه غافلگير شوند آنها را رهايى بخشيد.
4. در داستان جنگ احد نيز مى خوانيم كه: «پيامبر(صلى الله عليه وآله) پيش از آنكه لشكر قريش وارد احد شوند دو مأمور اطلاعاتى فرستاد كه كم و كيف لشكر قريش را از وسط راه براى او خبر بياورند، و نيز هنگامى كه وارد احد شدند و منزل گرفتند «حباب بن منذر» را مخفيانه به سراغ آنها فرستاد كه وارد لشكرگاه آنها شود و نگاه كند و جمعيّت آنها را تخمين بزند و از كم و كيف آنها خبر بياورد، و فرمود: هنگامى كه براى من خبرى مى آورى آشكار در ميان مسلمانان بازگو مكن! مگر آنكه تعداد آنها را كم ببينى؛ ولى چون جمعيت دشمن زياد بود، او مخفيانه خبر را خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) عرض كرد».(5)
از اين حديث به خوبى استفاده مى شود كه مأموران اطلاعاتى پيامبر(صلى الله عليه وآله) از زمانى كه دشمن حركت مى كرد تا به ميدان نبرد وارد شود، لشكر آنها را تحت نظر داشتند.
5. نامه هاى نهج البلاغه به خوبى نشان مى دهد كه دستگاه اطلاعاتى امام على(عليه السلام) مسائل را در سراسر كشور اسلامى تحت نظر داشتند، از جمله در فرمان معروف مالك اشتر در مورد نظارت بازرسان مخفى بر چگونگى كار عمّال و كارگزاران دولت مى خوانيم: «وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ اَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ فَاِنَّ تَعَاهُدَكَ فِى السِّرِّ لاُِمُورِهِمْ حَدْوَةَ لَهُمْ عَلَى الاِسْتِعْمَالِ الاَمَانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِيَّةِ»؛ (مأموران مخفى را از ميان افراد راستگو و براى بررسى وضع كارگزاران حكومت مبعوث كن، و اعمال آنان را زير نظر بگير؛ زيرا بازرسى مداوم و پنهانى سبب مى شود كه آنها به امانت دارى و مدارا كردن به زير دستان ترغيب شوند!). البته اين، يكى از بخش هاى كار مأموران اطلاعاتى است كه نسبت به داخل حكومت و كارگزاران دولت، كار اطلاعاتى انجام مى دهند.
6. آن حضرت در نامه ديگرى كه فرماندار مكّه «قُثم بن عباس» برادر «عبدالله بن عباس» مى نويسد: «اَمّا بَعْدُ فَاِنَّ عَيْنِى بِالْمَغْرِبِ(6)كَتَبَ اِلَىَّ يُعْلِمُنى اَنَّهُ وُجِّهَ اِلَى الْمَوْسِمِ اُنَاسٌ مِنْ اَهْلِ الشّامِ الْعُمىِّ الْقُلُوبِ الصُّمِّ الاَسْمَاعِ الكُمْهِ الاَبْصَارِ الَّذِينَ يَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالبَاطِلِ وَ يُطِيعُونَ الْمَخْلُوقَ فِى مَعْصِيَتِهِ الْخَالِقِ ... فَاَقِمْ عَلَى مَا فِى يَدَيْكَ قِيَامَ الحَازِمِ الصَّلِيبِ»(7)؛ (مأمور مخفى اطلاعاتى من در مغرب[شام] برايم نوشته است كه گروهى از مردم ـ از سوى معاويه به سوى حج گسيل شده اند، گروهى كوردل و ناشنوا و كور ديده كه حق را با باطل مشوب مى سازند، و در طريق نافرمانى خالق، اطاعت مخلوق مى كنند ... با توجّه به اين معنى مراقب مسئوليّت خويش باش و به وظايف خود قيام كن، قيام انسان دورانديش و نيرومند!).
به نظر مى رسد كه توطئه اى از سوى معاويه براى فريفتن «قثم بن عباس» و دعوت او به خيانت نسبت به امام(عليه السلام) و ايجاد نابسامانى در امور حجاج در كار بود كه مأموران اطلاعاتى على(عليه السلام) در دستگاه معاويه اين خبر را به سرعت به آن حضرت رساندند و حضرت نيز براى خنثى كردن اين توطئه به سرعت دست به كار شد.
در اينجا سخن از مأموران مخفى به ميان آمده كه در قلب تشكيلات دشمن نفوذ كرده اند و خبرهاى كاملا مخفيانه آنها را گزارش مى داده اند!
7. در نامه معروف عثمان بن حنيف مى خوانيم: «اَمّا بَعْدُ يابْنَ حُنَيْف فَقَدْ بَلَغَنى اَنَّ رَجُلا مِنْ فِتْيَةِ اَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعاكَ اِلى مَأْدُبَة فَاَسْرَعْتَ اِلَيْها تُسْتَطابُ لَكَ الاَلْوانُ وَ تُنْقَلُ اِلَيْكَ الجِفانُ»(8)؛ (امّا بعد، اى پسر حنيف! به من گزارش داده شده كه مردى از متمكنان اهل بصره تو را به خوان ميهمانيش دعوت كرده، و تو به سرعت به سوى آن شتافته اى، در حالى كه طعام هاى رنگارنگ و ظرف هاى بزرگ غذا يكى بعد از ديگرى پيش تو قرار داده مى شد...).
از اين نامه به خوبى استفاده مى شود كه نه تنها مسائل سياسى و نظامى از طريق عيون مخفى به امام(عليه السلام) گزارش مى شده، مسائل اخلاقى كه در شأن كارگزاران حكومت نبود و با اصول تعليمات اسلام مخصوصاً در ارتباط با زهدگرايى هماهنگ نبوده است نيز گزارش مى شده، و جزئيات حركات كارگزاران از ديده تيزبين مأموران اطلاعاتى امام(عليه السلام) پنهان نمى مانده است.
شبيه همين معنى در نامه ديگرى از امام(عليه السلام) درباره «منذر بن جارود» والى استخر ديده مى شود. در اين نامه چنين مى فرمايد: «شايستگى پدرت مرا نسبت به تو گرفتار خوشبينى ساخت، و گمان كردم تو هم در طريق هدايت پدر، گام بر مى دارى و همان راه او را مى پيمايى!». «فَاِذا اَنْتَ فيما رُقِّىَ اِلَىَّ عَنْكَ لاتَدَعُ لِهَواكَ انْقِياداً وَ لاتُبْقى لِآخِرَتِكَ عَتاداً، تَعْمُرُ دُنياكَ بِخَرابِ آخِرَتِكَ وَ تَصِلُ عَشيرَتَكَ بِقَطيعةِ دينِكَ»(9)؛ (ناگهان به من خبر دادند كه تو در پيروى از هوی و هوس فرو گذار نمى كنى و براى آخرت چيزى باقى نمى گذارى! دنياى خود را با ويرانى آخرتت آباد مى سازى، و پيوند خود را با خويشاوندانت به قيمت قطع دين خود برقرار مى كنى!).
از روايات استفاده مى شود كه او در بيت المال خيانت كرده و چهار صد هزار درهم را به نفع خود و بستگانش اختلاس نمود! امام(عليه السلام) نيز او را از آنجا عزل كرد و مدّتى در زندان انداخت.(10)
در اينجا نيز مى بينيم مأموران خبررسانى، خيانت پنهانى يك فرماندار را كشف كرده و به امام(عليه السلام) گزارش مى دهند و امام(عليه السلام) در برابر آن عكس العمل شديد نشان مى دهد.
8. در تاريخ زندگى امام حسن مجتبى(عليه السلام) آمده است كه: «بعد از شهادت پدرش على(عليه السلام) و بيعت كردن مردم با آن حضرت، معاويه دو جاسوس فرستاد: يكى به سوى بصره، و ديگرى به سوى كوفه كه اخبار اين دو شهر را دقيقاً براى او بنويسند و براى بر هم زدن امر خلافت امام حسن مجتبى(عليه السلام) با استفاده از منافقان، آنچه در توان دارند مضايقه نكنند؛ ولى دستگاه ضدّ جاسوسى امام حسن(عليه السلام) اين موضوع را كشف كردند، جاسوسى كه به كوفه رفته بود دستگير و اعدام شد، و نامه اى ـ با ذكر مشخصات ـ به بصره فرستاده و نفر دوّم را نيز دستگير كردند و به مجازات رساندند، سپس نامه اى به معاويه مرقوم فرمود كه تو جاسوس ها مى فرستى و فتنه ها بر مى انگيزى گويا اراده جنگ دارى؛ اگر چنين است من نيز مهيّا هستم».(11)
9. بعد از جنگ صفين گروهى از قبيله بنى ناجيه به سركردگى «فريث بن راشد» با امام(عليه السلام) اعلام مخالفت كردند، امام(عليه السلام) فرمود: «نزد من بيا تا تو را نسبت به مسائل توجيه كنم»، او خدمت امام نيامد و به اتّفاق گروهى از يارانش فرار كرد، و در وسط راه به يكى از ياران وفادار امام(عليه السلام) برخورد كردند و او را كشتند در صورتى كه يك نفر يهودى را به عنوان ذمّى بودن آزاد كردند، امام(عليه السلام) نامه اى به تمام فرمانداران و كارگزاران خود در آن منطقه نوشت كه مضمونش اين بود: ([گروهى از مردان اينجا كه گناهى به گردن داشتند گريخته اند و گمان مى كنم به سوى بصره رفته اند، شما در جستجوى آنها باشيد] و جاسوس هايى در هر ناحيه در سرزمين خودتان بگماريد و هر خبرى از آنها دريافت داشتيد براى من بفرستيد)؛ «وَ اجْعَلْ عَلَيْهِمْ الْعُيُونَ فى كُلِّ ناحِيَة مِنْ اَرْضِكَ ثُمَّ اكْتُبْ اِلَىَّ بِما يَنْتَهى اِلَيْكَ عَنْهُمْ».(12)
از مجموع روايات بالا و روايات و تواريخ ديگرى كه ذكر همه آنها به طول مى انجامد به روشنى استفاده مى شود كه در عصر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه معصومين(عليهم السلام) دستگاه هاى اطلاعاتى به طور فعّال كار مى كردند، هم در جهت كشف توطئه هاى دشمنان، و هم خنثى كردن دستگاه هاى جاسوسى مخالفان، و هم بررسى دقيق اعمال كارگزاران دولت، و نيز براى كشف توطئه هاى منافقان در داخل كشور اسلامى، تلاش و كوشش گسترده اى داشتند.
البته در عصر و زمان ما مسائل «اطلاعاتى» و «جاسوسى» و «ضدّ جاسوسى» ـ همانند همه چيز ديگر ـ تغيير و دگرگونى فاحشى پيدا كرده و بسيار گسترده و پيچيده تر شده و از تكنولوژى پيشرفته زمان نيز براى اين كار بهره گيرى وسيعى مى شود.
بى شك حكومت اسلامى نمى تواند به طرق ساده و قديمى براى رسيدن به مقاصد اطلاعاتى و ضدّ جاسوسى قناعت كند؛ بلكه بايد مجهز به تمام وسايل پيشرفته شود تا هيچ توطئه اى از توطئه هاى دشمنان مخفى نماند و نظارت دقيق و كامل نيز بر وضع كارگزاران حكومت و فعاليّت احزاب و گروه ها براى برقرارى نظم و امنيّت و جلوگيرى از مفاسد صورت گيرد.
حكومت اسلامى بايد از تكنولوژى هاى پيشرفته و تمام وسايل اطلاعاتى در اين زمينه كمك بگيرد و تنها به وسايل قديمى گذشته بسنده ننمايد.
درست است كه اين كار سرمايه گذارى وسيعى را مى طلبد؛ ولى با توجّه به اينكه گاه سرمايه هاى كمى در اين راه سبب پيشگيرى از سرمايه گذارى هاى كلان در زمينه هاى نظامى، سياسى و اقتصادى يا سبب پيشگيرى از ضايعات وسيع مى شود هر گونه سرمايه گذارى در اين راه مقرون به صرفه است.
مثلا اگر دستگاه هاى اطلاعاتى يك بمب گذارى دشمن را به موقع كشف و خنثى كنند چه بسا جلو ضايعات انسانى و اقتصادى زيادى را مى گيرد، و از آن مهم تر آنكه توطئه هاى خطرناك نظامى دشمن را كشف و خنثى مى نمايد كه جلو ضايعات بيشتر و گسترده تر و وسيع ترى را مى گيرد.(13)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.