بررسی دلایل قائلین به تعامل وهابیت با شیعه، از سوی علمای وهابی
مصطفی غفوری
مقدمه
انسان موجودی اجتماعی است که تعامل و گفتگو با دیگران، جزء لاینفک زندگی او محسوب میشود. این تعامل به شکلهای مختلف از قبیل تعامل دو فرد، پیروان دو گروه یا دو جریان یا مذهب صورت میگیرد. مسئله تعامل با دیگران، همواره مورد توجه دین اسلام قرار داشته و کتاب و سنت، بر این مسئله تأکید دارد. وهابیت و شیعه، به عنوان دو بخش از جهان اسلام هستند که هم در منطقه دارای قدرت بوده و هم تاثیرگذار هستند. تعامل سازنده و اتحاد این دو بخش میتواند، چالشهای جهان اسلام را کاهش دهد و برعکس، تقابل این دو بخش میتواند جهان اسلام را با چالش مواجه کند.
از زمان پیدایش وهابیت تاکنون، شیعه و وهابیت، نگاه تقابلی به یکدیگر داشتهاند و بر علیه یکدیگر اقدام به سخنرانی، تألیف کتاب و مقاله و پایان نامه نمودهاند. خط اصیل علمای وهابی، از ابتدای پیدایش تاکنون، نسبت به شیعه دیدگاه منفی داشته و دارند و حکم کفر و خروج از اسلام را در برابر شیعیان صادر نمودهاند. محمد بن عبدالوهاب، بنیانگذار فرقه وهابیت تصریح مىكند که شیعیان از ملت اسلام خارج هستند.[1] یا لجنة دائم اِفتاى عربستان، در فتوایی بیان كرده که عوام شیعیان نیز، مانند علمایشان كافرند.[2]
بر اساس همین رویکرد، هرگونه تعامل با شیعه را ممنوع دانسته و اهل سنت و وهابیت را، از تعامل با شیعه برحذر میدارند؛ به عنوان نمونه، در تاریخ ۱۳۸۱ق، بن باز مفتی سابق عربستان، وقتی متوجه میشود که تعدادی از علمای بغداد به مدینه آمدهاند، از آنان دعوت میکند که از دانشگاه اسلامی مدینه بازدید کنند؛ پس از بازدید این علما، علامه سید مرتضی عسکری نیز که در میان آنان بوده، به سخنرانی درباره وحدت امت اسلامی میپردازد؛ در پایان، بن باز که تازه متوجه میشود، او شیعه است، خطاب به علامه عسکری میگوید: «انتم مشرکون اسْلِمُوا ثَم اطلبوا من المسلمین ان یتحدوا معکم»؛ (شما مشرک هستید؛ اوّل مسلمان شوید، بعد از مسلمانان بخواهید با شما وحدت داشته باشند).[3] یا شیخ عبداللّه بن جبرین، از علمای بزرگ وهابی، از اهل سنت میخواهد تا هیچ ارتباط و تعاملی با شیعیان نداشته باشند[4] و معاشرت و ازدواج[5] و خرید و فروش[6] با آنان را جایز نمیداند.[7]
اما همواره این سوال مطرح بوده است که آیا تمام وهابیت همین دیدگاه را نسبت به شیعه دارند یا خیر؟ آیا در میان آنان، فرد یا افرادی که قائل به امکان تعامل بین شیعه و وهابیت باشند، وجود دارد یا خیر؟ در پاسخ به این سوال باید گفت، با تغییر و تحولات صورت گرفته در میان وهابیت، طیف جدیدی از وهابیت که برخلاف خط اصیل وهابیت، قائل به گفتگو و تعامل با دیگران هستند، به وجود آمده است. این طیف از وهابیت، اگرچه نسبت به طیف اصیل وهابیت از جمعیت کمتری برخوردارند، اما روز به روز در حال گسترش هستند؛ لذا معرفی این طیف از علمای وهابی و بررسی دیدگاه آنان درباره تعامل با شیعه، از اهمیت زیادی برخوردار است که این مقاله، عهدهدار این رسالت است تا باعث شود، علما و روحانیون شیعه نیز، در سفرهای حج و عمره و مواقع دیگر، از این فرصت استفاده نمایند و در سایه تعامل با این دسته از علمای وهابی، ضمن شناسایی چهره واقعی شیعه به آنان، سوء تفاهمها و برداشتهای غلط آنان نسبت به برخی از آموزهای شیعه را مرتفع نماید.
تعریف تعامل
تعامل بر وزن تفاعل، یک واژهی عربی و از ریشه عمل میباشد و اصل تعامل، عمل با رفتار است؛ بر همین اساس، تعامل، عمل و رفتار متقابل و دو طرفه را میرساند؛ چنانکه در کتب لغت،[8] تعامل به معنای داد و ستد به کار رفته که یک عمل طرفینی است؛ اما در اصطلاح، برخی بر این باورند که این مفهوم درباره فرایندی به کار میرود که در آن، مردم در ارتباط با دیگران، دست به کنش و واکنش میزنند[9] و برخی دیگر، تعامل را، عمل دو یا چند موجود زنده بر یکدیگر، یا با یکدیگر تعریف کرده اند.[10]
دیدگاه علمای شیعه درباره وجود علمای معتدل در وهابیت
برخی از علمای شیعه در دیدار و تعامل با این دسته از علمای وهابی، در گزارشات خود از این دیدارها، اعلام نمودند که تمام وهابیت یک طیف نیستند و برخی از آنان، به شدت تندرو و بر همان تفکرات اصیل وهابیت باقی و برخی دیگر نیز، معتدل و اهل تعامل هستند. آنها برخلاف گفتمان تند وهابیت، گفتمانی جدید و نرم و اعتدالی را مطرح مینمایند که برخی از دیدگاههای علمای شیعه در این باره، عبارت اند از:
الف: مرحوم شیخ محمد جواد مغنیه، در تعاملاتی که با علمای وهابی در سفر مکه و مدینه داشت، به تقسیم بندی علمای وهابی به دو دسته، اشاره میکند و معتقد است، برخی از آنان حاضر به تعامل و تفاهم در هر زمینهای به جز تعمير قبور و بنای بر آن میباشند.[11]
ب: آیت الله العظمی مکارم شیرازی در کتاب وهابیت بر سر دو راهی، با تقسیم بندی وهابیت، مطالب زیبایی را در باب تعامل و تقریب با وهابیت تحت عنوان «وهّابیّون جدید» بیان میکند. ایشان معتقد هستند، برخلاف قشر متعصّب و متحجّر و خطرناک وهّابی، قشر معتدلی در حال ظهور و بروز است که مسلمانان را متّهم به شرک نمیکنند و از خونریزی بیزارند؛ به عقاید دیگران احترام میگذارند و برچسب کفر و بدعت به دیگران نمیزنند. اهل گفتمان منطقی و دوستانه بین مذاهب اسلامی میباشند و کتب دیگران را نیز مطالعه میکنند؛ ضمن تجدیدنظر در افکار خشونت آمیز گذشته، حاضر به تعامل با سایر فرق اسلامی جهان هستند. گسترش این گروه در برخوردهای علمی و فرهنگی در ایّام حج و عمره، به طور کامل نمایان است و آثار آن در کتابهایی که اخیراً نوشته میشود، به خوبی به چشم میخورد.[12]
ج: شیخ حسن صفار از علمای قطیف عربستان سعودی که تجربههای زیادی در تعامل با علمای وهابی در عربستان داشته، با اشاره به این دو دستگی در میان وهابیت در تعامل با شیعه معتقد است که برخلاف دیدگاه وهابیت تندرو، برخی از شخصیتها و علمای وهابی، دیدگاه معتدلتری دارند و با آنان ارتباط و تعاملاتی صورت گرفته است؛ هرچند برخی علاقمند بودند که به خاطر شرایط و فضای عمومی، این دیدارها محدود و خصوصی باشد؛ اما برخی از قبیل دکتر شیخ عوض القرنی، دکتر محمد حمید الاحمری، دکتر شیخ سلمان العوده، جسورانهتر عمل کرده و نوشتههایی منتشر کردهاند که در آن، به صراحت از لزوم بازنگری در رابطه بین سلفیها و شیعیان، صحبت شده است.[13]
بنابراین در میان وهابیت نیز، افرادی یافت میشوند که برخلاف گفتمان تند وهابیت، گفتمانی جدید و نرم و اعتدالی را مطرح مینمایند و معتقد به بازخوانی برخی از باورهای رایج میان وهابیت هستند. این گروه علاوه بر پذیرش اسلام تشیع و برشمردن شیعه از مذاهب اسلامی، به تقریب بین مذاهب و ملاقات بین علمای مذاهب تأکید دارند و خود نیز به این تفکر پایبند بوده و با علمای سایر مذاهب (از جمله شیعه) نیز، نشست و برخاست میکنند؛ از جمله میتوان به افرادی مانند شیخ صالح بن عبدالله الدرویش،[14] دکتر محمد بن یحیی النجیمی،[15] دکتر شیخ عوض بن محمد القرنی،[16] دکتر مسفر بن علی القحطانی،[17] شیخ محمد بن صالح الدحیم،[18] دکتر شیخ عبدالرحمن المحرج،[19] دکتر شیخ عدنان بن جمعان الزهرانی،[20] دکتر شیخ سعد بن عبدالله البریک،[21] دکتر شیخ عیسى بن عبدالله الغیث،[22] دکتر محمد بن أحمد الأحمری،[23] شیخ عبدالمحسن العبیكان[24] اشاره کرد.
اینها بخشی از علمای جدید وهابی میباشند که با شیخ حسن صفار و برخی دیگر از علمای قطیف دیدار کردهاند و بر تعامل و ارتباط با شیعیان تأکید داشتند. شرح این دیدارها و گفتگوها نیز در کتاب «السلفيون والشيعة تجربة حوار تالیف عبدالباری احمد الدخیل» آمده است. متاسفانه خیلی از افراد این طیف از وهابیت، به خاطر شرایط و فضای عمومی عربستان سعودی، اگرچه معتقد به تعامل با شیعه هستند، اما تمایلی به اظهار تعامل ندارند؛ بنابراین طبیعی است که در شناسایی افراد این طیف و سخنان آنان در رابطه با تعامل با شیعه، با محدودیتهایی در منابع مواجه باشیم.
دلایل قائلان به امکان تعامل با شیعه از سوی وهابیت
هریک از علمای معتدل وهابی که قائل به تعامل با شیعه هستند و این تعامل را ضروری میدانند، برای تعامل با شیعه، دلیل خاص خود را دارند که در این بخش، به بررسی دلایل قائلان به امکان تعامل وهابیت با شیعه، از سوی این علما پرداخته میشود.
دلیل اول: تعامل، یک ایده قرآنی
یکی از دلایل علمای وهابیِ موافق تعامل با شیعه، این است که تعامل و گفتگو را یک ایده قرآنی میدانند؛ یعنی با تحقیق و تفحص در دین اسلام و کتاب آسمانی آن، این نتیجه را میتوان یافت که اسلام و قرآن، آیین و کتاب تعامل و گفتگو هستند؛ به عنوان نمونه، دکتر شیخ عوض بن محمد القرنی از علمای معتدل وهابی درباره ضرورت تعامل و گفتگو مینویسد: اصل گفتگو یک اصل شرعی است و من به آن ایمان دارم. خداوند سبحان در قرآن، با انواع مخلوقات خود سخن میگوید؛ با فرشتگان، با شیطان و با پیامبران. پیامبران با قوم خود گفتگو کردهاند و پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) با مشرکان و منافقان و یهود و نصارا گفتگو کرده است و قرآن پر از داستانهای گفتگو است؛ لذا تعامل و گفتگو، اصلی مبتنی بر کتاب و سنت است.[25]
شیخ عوض القرنی در پاسخ به این سوال که اگر اصل گفتگو یک اصل قدیمی و مبتنی بر کتاب و سنت است، پس چرا تا الان این قدم را بر نداشتهاید، و با شیعیان به گفتگو و تعامل نپرداختهاید، میگوید: این یک مسئلۀ اجتهادی است که عوامل زیادی از قبیل شرایط زمان، شرایط مکان، ظرفیت مخاطب، توانمندیهای علمی، دانش او و از طرف دیگر، میزان تمایل دیگری برای گفتگو، وجود دارد که در زمان گفتگو تأثیر میگذارند.[26]
شیخ دکتر سعد بن عبدالله البریک، از دیگر علمای معتدل وهابی با استناد به این آیه شریفه: «لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ»[27] میگوید: وقتی خداوند متعال در قرآن کریم درباره تعامل با غیرمسلمانان اینطور میفرماید که میتوان به آنان نیکی نمود و با عدالت با آنان رفتار کرد، پس به طریق اولی با مسلمانان که برادرهای ما هستند و در اصول اعتقادات با ما موافق هستند، باید تعامل داشته باشیم؛ چنانکه در کتاب و سنت و روایات وارده از صحابه و اهل بیت(علیهم السلام): آمده است که باید تعامل داشته باشیم و با یکدیگر به عدالت و نیکی رفتار کنیم.[28]
در بررسی این دلیل باید گفت: این دلیل، میتواند دلیل بر تعامل بین وهابیت و شیعه باشد؛ زیرا خداوند در قرآن، نه تنها افراد را به گفتگو و تعامل تشویق میکند، بلکه راه و روش در گفتگو و تعامل را نیز بیان نموده است؛ به عنوان نمونه، خداوند خطاب به حضرت موسی و هارون(علیهما السلام) می فرماید: «به سوى فرعون برويد كه او به سركشى برخاسته و با او سخنى نرم گوييد، شايد كه پند پذيرد يا بترسد»؛[29] در اینجا، خداوند یک اصل اساسی در تعامل و گفتگو، یعنی نرم سخن گفتن را بیان میکند. تأکید بر مشترکات طرفین را نیز بیان میکند. یا خداوند در جای دیگر به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) خطاب میکند: «قُلْ یا أَهْلَ الْکتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کلَمَةٍ سَوَاء بَینَنَا وَبَینَكُمْ...»؛[30] خداوند در این آیه، یکی دیگر از اصول اساسی در تعامل و گفتگو، یعنی تعامل بر پايه مشتركات را مطرح میسازد.
در این آیه شریفه، خداوند اهل کتاب را به وحدت با مسلمين برپايه مشتركات دينی فراخوانده است؛ حال با توجه به اینکه مشترکات شیعه با وهابیت، بیشتر و زیادتر از مشترکات مسلمانان با اهل کتاب است، پس اگر ما با اهل کتاب بر پایه مشترکات بین خود میتوانیم تعامل و وحدت داشته باشیم، پس تعامل بین شیعه و این طیف از علمای وهابی، به سبب وجود اشتراکات بیشتر، به طریق اولی امکان دارد و خداوند به آن راضی و خشنود است.
دلیل دوم: تأکید روایات بر تعامل
یکی دیگر از دلایل علمای وهابی موافق تعامل با شیعه، وجود روایات تأکیدکننده بر تعامل است؛ به خصوص تعامل مسلمانان با یکدیگر که در این روایات، علاوه بر تأکید و اهمیت تعامل، محدوده و شیوه تعامل نیز بیان شده است؛ به عنوان نمونه، دکتر محمد بن یحیی النجیمی[31] از علمای معتدل وهابی در این باره معتقد است که کتابهای حدیثی ما، رابطه مسلمانان را به طور دقیق مشخص کرده است؛ زیرا پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) فرموده: «من صلى صلاتنا واستقبل قبلتنا وأکل ذبیحتنا فذلک المسلم له مالنا و علیه ما علینا»؛[32] در این حدیث، حضرت رسول(صلی الله علیه واله وسلم) منشأ رابطه مسلمانان را مشخص کرده است؛ در واقع اهلقبله که مدعی اسلام هستند، حتی اگر در عقاید، اختلافی بین آنها وجود داشته باشد، هرچند اهل هوس و شهوات باشند، تا وقتی چیزی را که پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) آورده تکذیب نکنند، مسلمان محسوب میشوند.[33]
دکتر النجیمی، مدعی میشود، این منهج صحیح سلفی و دیدگاه جمهور علمای سلف درباره این موضوع است؛ نه منهج گروههای تکفیری مانند القاعده و سایر فرقههای تندرو که تکفیر میکنند و مسلمانان را به قتل میرسانند. این منهج، منهج و رویکردی است که ما اهل سنت نسبت به دیگران یا سایر فرقههای اسلامی داریم؛ البته این نظر ماست؛ ممکن است دیگران در فرقههای دیگر، تفسیر دیگری داشته باشند؛ اما نظر ما این است که مسلمان، از هر فرقهای امکان خطا دارد که ممکن است او را به کفر بکشاند؛ اما این فعل، خود او را کافر نمیکند؛ ممکن است عمل، یا قول او، کفر باشد؛ اما هرگز نمیتواند او را کافر خواند؛ زیرا ممکن است عذری داشته باشد، یا از روی جهل، یا از روی تأویل، یا به هر دلیل دیگری این فعل یا قول از او صادر شده باشد.[34]
در مورد این بخش از کلام النجیمی، مبنی بر اینکه کتابهای حدیثی اهل سنت، رابطه مسلمانان را با یکدیگر مشخص کرده و نباید اهل قبله را تکفیر نمود، امر درست و صحیحی است؛ اما بخش دیگر کلام او که ادعا نمود، منهج ما و سلف و اهل سنت یکی است و تنها القاعده و گروه تندرو، دیگران را تکفیر میکنند، خلاف واقع میباشد؛ زیرا اولاً، وهابیت راس تکفیر است و ریشه تکفیر در گروههای تکفیری مثل داعش و... به گفتمان محمد بن عبدالوهاب و ائمه دعوت نجد برمیگردد؛ زیرا رهبران گروههای تکفیری به تأثیرپذیری از پیشوایان فکری وهابیت از محمد بن عبدالوهاب تا سایر ائمه دعوت نجد اعتراف کرده و مطرح میسازند که علمای وهابی و آثار آنان، تأثیر بسزایی در ساختار اندیشه فکری آنان داشته اند؛[35] علاوه بر آن، گروه های تکفیری از زمان پیدایششان تاکنون، رسالهها و جزوههای متعددی از خود منتشر کردهاند که در بسیاری از آنها، به فتاوا و سخنان محمد بن عبدالوهاب و سایر ائمه دعوت نجد استناد شده است؛[36] افزون بر آن، این گروهها، كتاب و رسالههای محمد بن عبدالوهاب و سایر ائمه دعوت نجد را منتشر میکنند، که تمامشان حاکی از وابستگی و پیوند فکری گروه های تکفیری با وهابیت است.[37]
این از تاکتیکها و ترفندهای جدید وهابیت است که همواره برای تبرئه خود از تکفیر که شالوده فکری آنان است، تکفیر را به دیگران از قبیل اخوانالمسلمین و به خصوص، تفکرات سید قطب نسبت میدهند؛ چنانکه ربیع مدخلی از علمای تکفیری وهابی معتقد است که «إنَّ كل منصف يعلم تمام العلم أن فتنة التكفير والتفجير والدمار إنما هي نتيجة لمنهج وفكر سيد قطب ومدرسته وكتبه وكتب من سار على نهجه»؛ (هر منصفی به صورت واضح میداند که فتنه تکفیر، انفجار و ویرانی، نتیجه فکر و منهج سید قطب و مدرسه وی و آثار او و همچنین، آثار کسانی است که بر منهج وی معتقد هستند).[38]
این در حالی است که محمد بن عبدالوهاب و ائمه دعوت نجد، تنها خود و کسانیکه گفتمان وهابیت را پذیرفته باشند، مسلمان میدانند. محمد بن عبدالوهاب به عنوان بنیانگذار وهابیت، در پاسخ به این پرسش اهل سنت حجاز، که چرا علیرغم اعتراف ما به توحید و رسالت، تصدیق قرآن، ایمان به قیامت، اقامه نماز و روزه، باز مانند مشرکان با ما تعامل میکنی؟ مدعی میشود که چون آنان پرستش غیرالله انجام میدهند؛ لذا مشرک و غیرمسلمان محسوب شده، بنابراین، با آنان همانند مشرکان معامله میکند.[39]
ثانیاً: جریان القاعده، مانند دیگر جریانهای تکفیری از قبیل داعش، یک طیف و گروه نیستند؛ بلکه گروههای متفات در این جریان هستند که تنها یک گروه از این جریان، که اتفاقاً گفتمان محمد بن عبدالوهاب و ائمه دعوت نجد را پذیرفتهاند، تکفیری میباشند.
از آنجا که در برخی از فتاوای علمای وهابی، فتاوایی مبنی بر مشرک خواندن شیعه وجود دارد که با این روایت مذکور و سایر روایاتی که در همین باب وجود دارد، ناسازگار است، شیخ حسن صفار در مقابل کلام شیخ النجیمی به او اشکال میکند که بیانیه 22 نفر از علمای وهابی در مورد تکفیر شیعه، با آنچه شما از کتب و منابع و متون ذکر کرده اید در تضاد است و شما باید موضع روشن و قاطعانهای در قبال این افراد تندرو داشته باشید؛ در غیر این صورت، سکوت شما، نوعی رضایت از این کار میباشد.[40]
شیخ النجیمی هم در پاسخ عنوان کرد که من با آنها نبوده و از آنها هم نیستم و آنها از هیئت کبار العلماء هم نیستند. صف من از صف از آنها جداست و این بیانیه درباره تمام شیعیان نمیباشد؛ بلکه نسبت به شیعیان تندرویی است که در لبنان، به غرب بیروت هجوم بردند و تابلوهایی را که به نام عایشه و عمر و ابوبکر نوشته شده بود، شکستند؛ لذا این بیانیه، قشر خاصی را سرزنش میکند که موضع خاصی گرفتند.[41] من شاگرد شیخ عبدالعزیز بن باز هستم؛ در مسجد ملک خالد از او پرسیدند: آیا شیعیان مسلمانند یا کافر؟ پاسخ داد: آنها از اهل قبله و مسلمانان هستند. این سخن شیخ حسن صفار، نکته خوبی است که میگوید: وحدت این نیست که در هر چیز کوچک و بزرگی توافق کنیم؛ این در بین اهل سنت نیز محال است؛ چه رسد به آنچه بین اهل سنت و شیعه است.[42]
دلیل سوم: تعامل بر اساس اخوت و برادری دینی
یکی از دلایل علمای وهابی موافق تعامل با شیعه، این است که کتاب و سنت، پیوند بین مسلمانان را، پیوند اخوت و برادری دینی میداند و بر اساس این پیوند، ما باید با شیعه تعامل داشته باشیم. شیخ الزهرانی، از علمای معتدل وهابی معتقد است، آنچه ما را به تأکید بر اهمیت تعامل وادار میکند، این است که تمام مردم این کشور (اعم از شیعه و اهل سنت) مسلمان هستند و با پیوند برادری دینی متحد شدهاند. برقراری ارتباط بین مسلمانان، قبل از آنکه یک ضرورت عصر حاضر باشد، یک مطلب دینی است و اسلام (از طریق متون شرعی)، بر اهمیت برادری ایمانی تأکید دارد؛ تا جاییکه میتوان آن را در درجه دوم پس از ایمان به خداوند متعال قرار داد. خداوند متعال، خطاب به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) میفرماید: «وَإِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»؛[43] خداوند متعال در این آیه توضیح میدهد که، رسول اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) به تایید از طرف خداوند متعال و به وجود مومنانِ در اطرافش، که قلبهایشان یکپارچه است، یاری میشود؛ یعنی جامعه اسلامی به دو چیز پیروز میشود که عبارتاند از: ایمان به خداوند متعال و برادری دینی در جامعه؛ چنانکه حضرت رسول(صلی الله علیه واله وسلم) هنگام ورود به مدینه، اولین کاری که انجام داد، مواخات و برادری بین مسلمانان بود و اگر در آن هدفی که حضرت رسول(صلی الله علیه واله وسلم) برای آن مبعوث شده است دقت و بررسی کنیم، متوجه میشویم که میخواست مردم را از ظلمات و تاریکی و گمراهی خارج، و به سوی نور و رشد و حق و حقیقت رهنمون کند؛ یعنی آنها را از حالت تفرقه و کینه و نفرت از یکدیگر بیرون بیاورد، تا آنها را از مبدا اتحاد، متحد کند و قلوبشان را به هم نزدیک گرداند.[44]
شیخ زهرانی درباره اینکه چرا عدهای از مسلمانان، علیرغم وجود این نصوص به سمت تفرقه میروند و دیگران را تکفیر میکنند و یا آنها را بدعت گذار یا گمراه یا مهدورالدم میدانند، به سه دلیل اشاره کرد که عبارت اند از:
1. پیروی از هوا و هوس در مقابل نصوص شرعی، دال بر حرمت خون و مال و آبروی مسلمان؛
2. عدم بلوغ فکری این افراد در صدور فتوا؛
3. اولویت قراردادن این افراد بر اسباب تفرقه؛ نه اسباب و عوامل اتحاد؛[45]
در بررسی این دلیل باید گفت: این دلیل، میتواند دلیل بر تعامل بین وهابیت و شیعه باشد. نکته قابل توجه در این استدلال این است که شیخ زهرانی، نه تنها شیعه را مسلمان، بلکه مصداق مومن میداند. این دیدگاه با دیدگاه خط اصیل وهابیت که شیعه را مشرک و از دایره اسلام خارج میداند، قابل مقایسه نیست.
دلیل چهارم: سیره عملی انبیا(علیهم السلام) در تعامل با مخالف
از دیگر دلایل قائلین به امکان تعامل با شیعه از سوی وهابیت، الگوگیری از سیره عملی انبیا(علیهم السلام)، به خصوص پیامبر خاتم، حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه واله وسلم) در تعامل و گفتگو با دیگران، خصوصاً با مخالفان است؛ به عنوان نمونه، دکتر شیخ عوض بن محمد القرنی، از علمای معتدل وهابی، تعامل و گفتگو را سیره انبیا(علیهم السلام) دانسته و معتقد است که پیامبران، شب و روز، به صورت پنهان و آشکار، قوم خود را در میان خود صدا میکردند. کسانیکه با آنها مخالف بودند، انگشتانشان را در گوشهایشان قرار دادند و لباسهایشان را بر خود پیچیدند، و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدّت استکبار کردند! در گوشهایشان پنبه میزدند و میگفتند: به این قرآن گوش ندهید و در آن منحرف نشوید. حق این است که گفتگو و تعامل، سیره انبیاست و اهل تعامل، تبعیت کننده انبیاست و کسانیکه گفتوگو را رد میکنند، کسانی هستند که با پیامبران مخالفت کردند و با آنها جنگیدند؛ علاوه بر آن، اگر ما با دیگران گفتگو و صحبت نکنیم، چگونه ممکن است که مخالف را هدایت کنیم و آنچه را که به او پیشنهاد میکنیم، بپذیرد؟[46]
دکتر محمد بن یحیی النجیمی، از علمای معتدل وهابی نیز، در مصاحبه با روزنامه الوطن، در پاسخ به این مطلب که برخی از علما با رفتن شما به قطیف و دیدار با علمای شیعه مخالف هستند و به آن اعتراض کردهاند، پاسخ داد: هر کس که با اصل دیدارها و گفتگوهای ما سلفیها با شیعیان مخالفت کند، با روش رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) در گفتگو با فرق اسلامی، بلکه با غیرمسلمانان، مخالفت کرده است.[47]
در بررسی این دلیل باید گفت: این دلیل، دلیل بسیار خوبی است؛ چراکه در قرآن کریم، تعاملها و گفتگوهای مختلفی بیان شده است که از جمله آنها، تعامل و گفتگو انبیا، به خصوص پیامبر خاتم حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه واله وسلم) با پیروانشان، با مخالفانشان، با مشرکان، با منافقین و با پیروان سایر ادیان میباشد؛ همانطور که میدانید، تمام پیامبران الگو هستند؛ به خصوص پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) که افضل و خاتم پیامبران در تمام شئون فردی و اجتماعی و بهترین الگو برای مسلمانان میباشد و خداوند در قرآن بر این نکته تأکید دارد که آن حضرت را الگوی خود قرار دهید. خداوند در قرآن میفرماید: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا»؛[48] (یقینا برای شما در (روش و رفتار) پیامبر خدا(صلی الله علیه واله وسلم) الگوی نیکویی است؛ برای کسی که همواره به خدا و روز قیامت امید دارد و خدا را بسیار یاد میکند)؛ بنابراین تمام مسلمانان (به خصوص وهابیت)، میتوانند سیره عملی و رفتاری آن حضرت را به عنوان سیره عملی خود در تعامل با سایر مسلمانان قرار دهند.
دلیل پنجم: تعامل بر اساس زندگی مسالمت آمیز
از دیگر دلایل قائلین به امکان تعامل با شیعه از سوی وهابیت، بحث تعامل بر اساس زندگی مسالمت آمیز است که مورد توجه برخی از علمای معتدل وهابی نیز قرار گرفته است؛ به عنوان نمونه، دکتر محمد بن یحیی النجیمی از علمای معتدل وهابی معتقد است که بشریت، به ناچار باید در کنار همدیگر زندگی کنند؛ لذا اگر خدای متعال میخواست تمام مردم را هدایت کند، این کار را انجام میداد؛ اما خدای متعال بر اساس حکمت خود، این تنوع را خواسته است؛ پس بشریت باید با یکدیگر زندگی کنند و نیازمند تعامل با یکدیگر هستند.[49]
در بررسی این دلیل باید گفت: همزیستی مسالمت آمیز، اصل اساسی در پیوند زندگی اجتماعی بوده و نقش مهمی در تأمین امنیت و آسایش و صلح اجتماعی و توفیق دستیابی به موفقیتها و پیشرفتهای فردی و اجتماعی دارد. در آیات قرآن کریم و سیره پیشوایان دین، بر رعایت این دو اصل در روابط میان ملتها و توده مردم، به خصوص اقلیتها، تأکید شده است. مدارا و همزیستی مسالمت آمیز با هم نوعان بر مبنای اصل کرامت ذاتی انسان، از اصول اساسی اسلام به شمار میآید؛[50] اما نکته قابل توجه این است که در میان دلایل مطرح شده از سوی وهابیت، شاید این دلیل را میتوان به عنوان ضعیفترین دلیل و توجیه برای تعامل بین شیعه و وهابیت برشمرد؛ زیرا تعامل بر اساس همزیستی مسالمت آمیز با هر فرد و گروه و آئینی، اعم از مسلمان و غیرمسلمان امکانپذیر خواهد بود.
دلیل ششم: وجود دشمن مشترک
از دیگر دلایل قائلین به امکان تعامل با شیعه از سوی وهابیت، بحث وجود دشمن مشترک و تعامل بر اساس آن میباشد؛ لذا یکی از عواملی که ما مسلمانان را میتواند به همدیگر نزدیک نماید و بر اساس آن، تعامل و گفتگو صورت گیرد، وجود دشمن مشترک میباشد. برخی از علمای وهابی یکی از دلایل تعامل با شیعه را همین دانستهاند؛ به عنوان نمونه، دکتر عوض القرنی از علمای معتدل وهابی در این باره میگوید: تمام منطقه مورد هدف آمریکا و دیگران است و مردم عاقل منطقه میدانند که ما نمیتوانیم در مقابل دشمن بایستیم؛ مگر اینکه از اختلافات و مشکلات خود فراتر رفته و به راه حل و یک حرف مشترک برسیم.[51]
شیخ صالح المغامسی، امام جماعت و خطیب سابق مسجد قباء مدینه منوره معتقد است که اهل سنت و شیعه و اسماعیلیه و اباضیه، تمامشان به خداوندمتعال و به حضرت محمد(صلی الله علیه واله وسلم) به عنوان پیامبر و به اسلام به عنوان دین خود ایمان دارند. وقتی نماز میخوانند، به سوی کعبه نماز میخوانند و کعبه را قبله خود و قرآن را کتاب خود و قیامت را وعدهگاه همه و بهشت را پاداش مومنین و جهنم را نیز، جزاء گناهکاران میدانند؛ پس سزاوار این است که بین اینها جنگ و خونریزی نباشد و اینکه هر کدام از اینها اجتهاد میکنند و خود را بر حق میبینند؛ پس باید به خاطر تعبد به خدای متعال با یکدیگر متحد شوند. باید تمام اینها بدانند که مهم نیست که در چه کشور یا منطقههایی زندگی میکنید؛ چون سرنوشت تمام مسلمانان یکی است و اگر دشمن دستش به مسلمانان برسد، بین هیچیک از اینها فرق قائل نمیشود.[52]
در بررسی این دلیل باید گفت که این دلیل نیز، یکی از بهترین دلایل برای تعامل مسلمانان با یکدیگر است؛ زیرا ما مسلمانان همواره دارای دشمنانی واحد هستیم، که هدف آنها، استثمار ملتهای مسلمان میباشد. دشمنان برای رسیدن به این هدف، از هیچ کوششی دریغ نمیکنند، و تلاش دارند مسلمانان را مقابل یکدیگر قرار دهند، تا از دشمنان خود غافل شده و زمینه را برای نفوذ خود فراهم کنند؛ حال یکی از عواملی که مسلمانان را میتواند به همدیگر نزدیک نماید و بر اساس آن، تعامل و گفتگو صورت گیرد، وجود دشمن مشترک میباشد که این عده از علمای وهابی نیز، به خوبی به آن اشاره نمودهاند.
دلیل هفتم: تعامل بر اساس وحدت و گفتگوی ملی
یکی دیگر از دلایل قائلان به امکان تعامل با شیعه از سوی وهابیت، بحث تعامل بر اساس وحدت و گفتگوی ملی است؛ به عنوان نمونه، دکتر النجیمی در مورد وحدت وطنی میگوید: وحدت ملی امری مهم و اساسی است که هم علمای ما و هم شیخ حسن صفار بر روی آن تأکید دارد؛ از زمانیکه این نهاد بزرگ (بیش از 260 سال پیش)، تأسیس شده است، فرقی بین یک قبیله و قبیله دیگر و یک منطقه و منطقه دیگر و یک طایفه و طایفه دیگر گذاشته نشده است. این سرزمین برای همه بوده و حتی ملک عبدالعزیز به شیخ محمد بن ابراهیم نامه نوشت که مردم قطیف از نظر احوال شخصیه و موقوفات و احکام، پیرو آموزه شیعه یا جعفری باشند. این حتی در نظام قضایی قدیم ما هم وجود دارد و تا الان هم موجود است. ملک عبدالعزیز وقتی به قطیف آمد، به دعوت مردم قطیف آمد و مردم قطیف با ملک عبدالعزیز بیعت کردند و با آسودگی و عشق وارد حکومت عربستان شدند و این درست و صادقانه و مورد قدردانی ماست؛ ما چند اصل برای این وحدت وطنی داریم که اول آن شریعت اسلامی است و ما همه مسلمانیم؛ بر کتاب خدا و سنت رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) گفتگو میکنیم. این از نعمت خداست که این جزیره تنها یک دین دارد و هیچ معبدی جز برای مسلمانان وجود ندارد و تنها مسلمانان در آن خواهند بود.
اصل دوم اینکه، حاکمیت با خاندان آل سعود است که مورد توافق مردم این کشور است.
اصل سوم، تمامیت ارضی این کشور است که ملک عبدالعزیز آن را یکپارچه ساخت.[53]
شیخ عیسی بن عبدالله الغیث نیز، در مقاله خود با عنوان «ألاخوة الوطنیة.. السنّة والشیعة نموذجا» که در روزنامه «المدینه» منتشر نموده، میگوید: شیعیان سعودی در تاریخ خود، عشق به وطن، وفاداری و ارادت خود را به آن ثابت کرده اند و اگر رفتارهای نابهنجار مشاهده شود، افراط گرایی فردی است که این توجیه پذیر نیست که همه را مسئول بدانیم. او در مقاله خود، از اعتدالگراها این درخواست را نمود که در برابر افراط گرایی در تمام جهات ایستادگی نمایند و تمام گروه ها برای رسیدن به وحدت ملی در یک صف، ادغام و متحد شوند.[54]
در بررسی این دلیل باید گفت: این دلیل بیشتر از سوی علمای وهابی و شیعه عربستان سعودی مطرح میشود. بر اساس این تعامل، همه ساکنان یک وطن، فارغ از هر فکر و اندیشه و سلیقهای هستند. آنها باید از اختلاف و درگیری پرهیز کنند و در پیشرفت و آبادانی کشور و وطن خود تلاش کنند؛ لذا همین هدف میتواند فرزندان یک وطن را در کنار یکدیگر قرار دهد و از اختلاف و درگیری بین یکدیگر جلوگیری نماید؛ بنابراین، هزینههایی را که قرار است، صرف درگیری و اختلاف بین طرفین شود، صرف همدلی و اتحاد و آبادانی وطن خود میشود؛ اما نکته قابل توجه در این استدلال آن است که پایه و اساس این تعامل نیز، بر این است که وهابیت، شیعه را مسلمان بداند و برای او در آبادانی وطن، سهمی قائل باشند که از قرائن و شواهد اینطور فهمیده میشود، این دسته از علمای وهابیت، این امر را قائل هستند.
نتیجه
با بررسیهای صورت گرفته، این نتیجه یافت شد که در مسئله تعامل با شیعه، علمای وهابیت از یک طیف و گروه نیستند؛ بلکه عدهای از آنها بر همان رویکرد خط اصیل وهابیت، یعنی عدم امکان تعامل با شیعه هستند؛ اما عدهای دیگر، اهل تعامل و گفتگو با شیعه هستند که گزارشات علمای شیعهای که با آنان تعامل داشتند، بر این مطلب گواهی میدهد. این دسته از علمای وهابی، برای اعتقاد به تعامل با شیعه، دلایل مختلفی از قبیل، ایده قرآنی بودن تعامل، تأکید روایات بر تعامل، تعامل بر اساس اخوت و برادری دینی، تعامل بر اساس زندگی مسالمت آمیز، وجود دشمن مشترک، تعامل بر اساس وحدت و گفتگوی ملی را مطرح مینمایند که تمام این دلایل، بر تعامل شیعه با وهابیت دلالت دارد؛ اما نکته اساسی و قابل تامل این است که ادعای این طیف از علمای وهابی، مبنی بر تعامل با شیعه و دلایل آنان، در صورتی به نتیجه مناسب خواهد رسید که آنان، حقيقتاً برخلاف گفتمان عقیدتی محمد بن عبدالوهاب و خط اصیل وهابیت در باب توحید و شرک، اسلام و توحید شیعه را به رسمیت بشناسند.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.