بررسی تطبیقی دیدگاه وهابیت و نووی درباره توحید ربوبی و الوهی
سید ابوالفضل حسینیپور، عبدالمحمد شریفات
مقدمه
وهابیت از قرن دوازدهم هجری ظهور کرد. بدون شک، یکی از بحرانهای پیشروی وهابیت، بحران هویت و بیریشه بودن آن بود؛ از این رو، این فرقه سعی کرده، ادعاهای خود را به سلف و ائمه و علمای اهل سنت منسوب کند؛ در حقیقت، وهابیت سعی داشته، با مصادره شخصیتهای مقبول اهل سنت، ریشه دار بودن خود را اثبات کند و خود را، خط اصیل اهل سنت جلوه دهد. برای قضاوت صحیح درباره ادعاهای وهابی ها، درباره همفکر بودن و یا نزدیک بودن شخصیتهای بزرگ اهل سنت به آنها، باید در فضایی علمی، صحت و سقم آن ادعاها را بررسی نمود.
«نووی» یکی از شخصیتهایی است که نزد عموم اهل سنت، مقبولیت قابل توجهی دارد. ویژگیهای نووی مانند حدیث گرا بودن و اهتمام به نقل اقوال سلف، باعث شده که وهابیت نیز، به نوشته های این شخصیت، ارجاعات زیادی داشته باشند و مخاطبین خود را به طور مستقیم یا غیرمستقیم، به همسویی و نزدیک بودن نووی با تفکرات خودشان رهنمون کنند. اکنون باید دید، نسبت دیدگاه های نووی با وهابیت چیست؟ آیا ادعاهای وهابیت با تفکرات نووی مطابقت دارد و یا این نسبت به گونه ای دیگر است؟ بهترین راه پاسخ به این پرسش، بررسی تفکرات در بحث توحید ربوبی و الوهی است؛ زیرا شاخصه فکری وهابیت، در تفسیر خاص آنها از این دو قسم از توحید است، و بر اساس آن، دیگران را متهم به شرک کرده اند؛ از این رو، این نوشته نیز، تنها به بحث توحید ربوبی و الوهی پرداخته است.
هرچند تاکنون، تلاشهایی برای بررسی نسبتهای فکری وهابیت و علمای اهل سنت شده است، اما یا در مباحث فرعی متمرکز بوده و یا عموم علما یک مذهب را بررسی کرده و بخش کوچکی از آن، به نووی اختصاص داشته است؛ از این رو، در این نوشتار سعی شده، بر پایه روش کتابخانه ای به کتابهای نووی رجوع شود و نسبت ادعاهای وهابیت با اعتقادات نووی، در بحث توحید ربوبی و الوهی بررسی شود.
«نووی» و جایگاه او
ابوزكریا یحیى بن شرف الحزامی النووی الشافعی، مشهور به «نووی»، یکی از مشهورترین علمای اهل سنت است که جایگاه ویژه ای نزد عموم اهل سنت دارد. وی در سال 631 هجری، در شهر «نوا» از روستاهای شهر حوران سوریه كنونی، متولد شد و در سال 687 هجری نیز، از دنیا رفت. نووی دارای آثار زیادی بود که مهمترین آن را میتوان «المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج»، «ریاض الصالحین»، «الأربعون النوویة»، «منهاج الطالبین وعمدة المفتین فی الفقه»، «روضة الطالبین وعمدة المفتین» و «المجموع شرح المهذب» نام برد.
از ویژگیهای برجسته وی، این بوده که از همان جوانی، عهده دار مشیخه دارالحدیث اشرفیه دمشق شده است.[1] دارالحدیث اشرفیه، مرکز اصلی برای علم حدیث در دمشق بود که دارای جایگاه ویژه ای بوده است. کسانی مانند مزی، ابن الصلاح و ابن عبدالکافی عهده دار آن بودند.[2] شرط اصلی عهده داری این مرکز، اعلم بودن در علم حدیث بوده است؛ بنابراین، کسی که توانایی رسیدن به شیخوخیت این مدرسه را میداشت، به بالاترین مرتبه علمی نائل می آمد.[3]
ذهبی با تمجید فراوان از نووی، او را به اوصاف بالایی مانند حافظ، زاهد، عابد، فقیه، مجتهد ربانی، شیخ الاسلام، محیی الدین توصیف میکند.[4] ابن کثیر و سیوطی و یافعی نیز، همین اوصاف را درباره نووی به کار برده اند.[5] یافعی قسم میخورد که او در محاسن و فضایل بی نظیر بوده است.[6] تاجالدین سبکی او را قطب و سید زمان خودش میداند و او را «سرّ» خداوند، بین مخلوقات معرفی میکند.[7]
سخاوی كتابی جداگانه با نام «المنهل العذب الروی فی ترجمة قطب الأولیاء النووی»، درباره معرفی او نوشته است. وی در این کتاب گفته است که بعد از تابعین، هیچکس به اندازه نووی فضایل را یکجا جمع نداشته است.[8] سیوطی نیز، کتابی جداگانه با نام «المنهاج السوی فی ترجمة الإمام النووی»، در شرح حال نووی نوشته است.
یکی از مهمترین دلایل توجه ویژه به نووی، تسلط ویژه وی به علم حدیث و ارجاع به کلمات سلف بوده است. وی درباره اهمیت علم حدیث مینویسد: اشتغال به حدیث، علمى است كه مؤثرترین و بهترین نوع خیر و یقینی ترین وسیله قرب است. در فضیلت احیاء احادیثِ از بین رفته، احادیث مشهور و معروف بسیارى ذكر شده است؛ بنابراین باید به علم حدیث توجه کرد و در نشر آن تشویق نمود.[9]
همین رویکرد وی، باعث شده که از همان ابتدا مورد توجه حدیث گرایان و ظاهرگرایان افراطی باشد و سعی داشته اند که وی را به نفع خود مصادره کنند؛ به گونه ای که تجسیمی های قرن هشتم هجری، تلاش داشتند، هنگام استنساخ کتب نووی، با دست بردن در محتوای آن، تأویلات نووی را حذف کنند، تا بتوانند وی را همفکر خود جلوه دهند.[10]
اکنون باید شاخصه های فکری وهابیت که در اقسام سه گانه توحید آنها وجود دارد را، با دیدگاه های نووی تطبیق داد تا نسبت دیدگاه های آن دو، استخراج شود.
1. مقایسه دیدگاه وهابیت و نووی درباره توحید ربوبی
یکی از اقسام توحیدی که وهابی ها ارائه کرده اند، توحید ربوبیت است. وهابی ها ادعاهایی در این نوع توحید مطرح کرده اند که عبارتاند از:
الف: تعریف توحید ربوبی از دیدگاه وهابیان و نووی
در بیشتر تعاریف وهابیان از توحید ربوبی، سه عنصر خالقیت، مالکیت و تدبیر، به عنوان خصائص ربوبیت خداوند متعال، مورد تاکید قرار گرفته است. محمد بن صالح العثیمین، در تعریف توحید ربوبی نوشته است: «توحید الربوبیة: وهو إفراد الله سبحانه وتعالى بالخلق، والملك، والتدبیر»؛[11] (توحید ربوبیت، یگانه دانستن خداوند در خلق و مُلک و تدبیر است).
البته در برخی تعاریف وهابی ها از توحید ربوبی، علاوه بر خلق و ملک و تدبیر، عناوین دیگری هم برشمرده اند که تمامشان از شئون تدبیر است؛ به عنوان مثال، محمد بن عبدالوهاب، پس از ذکر خالقیت، اعطای رزق، إحیاء، إماته را هم نوشته است؛ «توحید الربوبیة، وهو الشهادة بأنه لا یخلق ولا یرزق ولا یحیی ولا یمیت ولا یدبر الأمور إلا هو»؛[12] (توحید ربوبیت، شهادت به این است که خلق و رزق و زنده کردن و میراندن و تدبیر امور را، فقط خداوند انجام میدهد).
آنها هیچگونه قیدی از استقلال و غیراستقلال و اذن و غیر اذن الله را نیاورده اند و همین مطلق آوردن تعریف ربوبیت، زمینه شرک انگاری بسیاری از امور مسلمانان، مانند طلب شفاعت و تبرک از اموات شده است؛[13] بر این اساس، به دو قید «استقلال» و «اذن الله» که علمای اسلامی از کتاب و سنت برای تحقق شرک آورده اند، اعراض کرده اند؛[14] در حالیکه مستند این دو قید علما، آیات قرآن است. قرآن بارها واژه اذن را برای انجام امور تکرار کرده است؛ برای مثال:
«مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»؛[15] (هيچ مصيبتى جز به اذن خدا نرسد). و حتی معجزات پیامبران را نیز مقید به اذن خداوند آورده است؛ برای مثال: «وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّه»؛[16] (و هيچ پيامبرى جز به اذن خدا نمیتواند معجزهاى بياورد).
و یا خلق پرنده، شفادادن نابینا و بیماری پیسی و زنده کردن مردگان و خبردادن از امور غیبی توسط حضرت عیسی(علیه السلام) که ایشان، انجام این امور را به خودشان نسبت دادهاند، ولی مقید به اذن الله کردهاند. خداوند در قرآن میفرمایند:
«أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ»؛[17] (من از گل براى شما چيزى به شكل پرنده مىسازم، آنگاه در آن مىدمم؛ پس به اذن خدا پرندهاى مىشود؛ به اذن خدا نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود مىبخشم؛ مردگان را زنده مىگردانم؛ شما را از آنچه مىخوريد و در خانههايتان ذخيره مىكنيد، خبر مىدهم).
بنابراین از دیدگاه توحیدیِ قرآن، تمام امور به اذن خداوند انجام میشود و از طرف دیگر، برای توصیف شرک مشرکان، آنها را مقید به دون الله میکند. قرآن میفرماید:
«وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا»؛[18] (و به جاى خدا، معبودانى اختيار كردند، تا براى آنان مايه عزت باشد).
«وَقِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ؛ مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنْصُرُونَكُمْ أَوْ يَنْتَصِرُونَ»؛[19] (و به آنان گفته مىشود: آنچه جز خدا مىپرستيديد كجايند؟ آيا ياريتان مىكنند، يا خود را يارى مىدهند؟).
«وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ»؛[20] (و غير از خداىِ يگانه، خدايانى به پرستش گرفتند، تا مگر يارى شوند).
به اعتقاد وهابی ها در تحقق شرک شرط نیست که دعاکننده برای دعاشونده، معتقد به شراکت در ربوبیت یا بخشی از ربوبیت استقلالی باشد؛ چراکه خداوند، به هیچکس اجازه نداده است که از دیگران، نه استقلالی و نه واسطه ای درخواست شفاعت کند؛ در حقیقت، وهابی ها، «دون» را در این آیات به «غیر» معنی کرده اند؛ در حالیکه، در این معنای «غیریت»، قید دیگری نیز نهادینه شده و آن، همرتبه قرار دادن آن غیر، با خدا است؛ در این صورت، دون الله به معنای غیرخدایی است که هم رتبه خداوند قرار داده شده است. اگر غیرخداوند در طول اراده و مشیت خداوند قرار داده شود، شامل من دون الله نمیشود؛ بلکه تبدیل به «اذن الله» میشود؛ اینگونه معنی از «دون» از آیاتی که دون به کلماتی غیر از «الله» نیز اضافه شده است نیز، قابل برداشت است:
«لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ».[21] (افراد باایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند).
از این آیه فهمیده میشود، برگزیدن دوست و سرپرست از میان مؤمنین اشکالی ندارد؛ پس اگر ولی و نصیر، دون الله گرفته شود، به شکلی که آن ولی و نصیر در عرض اراده و مشیت و قدرت خداوند هستند، نه در طول خداوند؛ در این صورت است که شرک واقع شده است؛ اما اگر ولی و نصیر، با اذن و اراده الهی انجام گیرد، این عمل، نه تنها شرک نیست، بلکه خداوند به آن دستور داده است.
اما آیا نووی نیز، همانند وهابی ها، برای تحقق ربوبیت، قید استقلال را شرط نمیدانسته و مطلق خواندن را بيانگر عقیده به ربوبیت مدعو میدانسته است؟
قبل از پاسخ به این سؤال، باید دقت کرد که اگر نووی، مانند وهابی ها، شئون ربوبی را به صرف دعا کردن محقق میدانست، نباید اموری مانند طلب شفاعت، تبرک و مانند آن را جایز میدانست؛ در حالیکه نووی هنگام بیان آداب زیارتِ پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم)، به صراحت توصیه به طلب شفاعت از ایشان کرده و مینويسد: «ویتوسل به فی حق نفسه ویستشفع به إلى ربه سبحانه وتعالى»؛[22] (و برای خودش متوسل به پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) میشود و به واسطه ایشان، به خداوند طلب شفاعت میکند).
سپس جواز این عمل را مستند به روایت عُتبی میکند. عتبی میگوید: «نزد قبر رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) نشسته بودم که یک اعرابی (بادیهنشین عرب) آمد و گفت: سلام بر شما؛ یا رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) از خداوند شنیدم که فرموده: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا»؛[23] (اگر آنان هنگامی که بر خویشتن ظلم کردند، به نزد تو آمدند، و از خدا طلب آمرزش کردند، و پیامبر نیز، برای آنان استغفار کرد؛ بیگمان خدا را توبه پذیر و مهربان مییافتند). من نزد تو آمدهام در حالیکه از گناهم استغفار میکنم و تو را نزد پروردگارم شفیع طلب میکنم. سپس آن مرد اعرابی رفت. ناگهان خوابم برد و در خواب رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) را ديدم که فرمودند: ای عُتبی، به سراغ آن اعرابی برو و به او بشارت بده كه خداوند گناهان او را آمرزيده است».[24]
این روایت را علمای بزرگ اهل سنت مانند بیهقی در کتاب شعب الإيمان،[25] ثعالبی در كتاب تفسیر الجواهر الحسان في تفسير القرآن،[26] ابن جوزی در کتاب مثیر الغرام،[27] ابن کثیر در تفسیر القرآن العظیم،[28] ابن قدامه مقدسی در کتاب المغني[29] نقل کرده اند. نووی سند این روایت را معتبر دانسته و نوشته است: از بهترین دعاهایی که نزد قبر پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) خوانده میشود، دعایی است که ماوردی و قاضی ابوطیب و سایر اصحاب ما از عتبی نقل کردهاند.[30]
در این روایت، عتبی که از تابعین بوده است، هنگام طلب شفاعت اعرابی از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم)، نه تنها او را نهی نکرده، بلکه حتی بشارت پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) در بخشیده شدن گناهانش را هم به او داده است و این نشانهای است که از دیدگاه سلف، طلب شفاعت از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) در زمان ممات ایشان جایز بوده و هیچگاه آن را منافات با توحید ربوبی نمیدانستند.
نووی در کتاب الأذکار نیز، در فصل اذکار نماز حاجت، روایت معروف عثمان بن حنیف را به همراه تصحیح ترمزی آورده است.[31] طبق این روایت، رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) به مرد نابینا فرمودند: وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و پس از نماز، این دعا را بخوان: «اللهم إني أسألك وأتوجه إليك بنبيك محمد صلى الله عليه وسلم نبي الرحمة، يا محمد إني توجهت بك إلى ربي، في حاجتي هذه لتقضى لي، اللهم فشفعه في». عثمان بن حنیف میگوید: مرد نابینا دائما این دعا را خواند، تا آنکه شفا یافت.[32]
ظاهر روایت این است که مرد نابینا هنگامی که دعا را نزد پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) تعلیم دید، از پیش ایشان رفت و خود مشغول دعا شد. دعایی که او میخواند این بود: «يا محمد إني توجهت بك إلى ربي في حاجتي هذه لتقضى لي، اللهم فشفعه في»؛ این عبارت، طلب دعا از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) در حال غیاب ایشان است که وهابی ها اینگونه طلب شفاعت را شرک دانسته اند.[33] به علاوه، طلب بر شفاعت که در این روایت آمده، در فقره ابتدایی آن نیز، پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) به صورت مستقیم، خطاب قرار داده شده است و فرموده: «یا محمد» و این تعبیر، دلالت بر استغاثه به ایشان دارد که از نظر وهابی ها شرک است.[34]
نووی، روایتی دیگر نیز در باب استغاثه نقل کرده که عبدالله بن عمر، هنگامی که پایش سست و بی حس شده بود، پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) را صدا زد و با این ندا پایش خوب شد.[35] طبق نقل نووی، علاوه بر عبدالله بن عمر، ابن عباس نیز هنگام بیماری، پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) را صدا زد.[36] این نوع ندا کردن پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم)، استغاثه به پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) بعد از وفات ایشان است که طبق صریح نظر وهابی ها، شرک است.[37]
اما نووی نه تنها، اینگونه استغاثه را شرک ربوبی ندانسته و روایات آن را بدون هیچ تضعیفی نقل کرده، بلکه آن روایات را در کتاب الأذکار آورده، تا به مؤمنین این دعا را تعلیم دهد و آنها نیز، در سختی ها به پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) استغاثه کنند.
بر همین اساس، میتوان تبرک به آثار اولیاءالله را که نووی، از روایات مختلفی، جواز آن را استنباط کرده است، ارزیابی نمود؛ زیرا تبرک به آثار اولیاءالله را، وهابی ها شرک ربوبی دانسته اند؛[38] اما نووی آن را جایز دانسته که به برخی از آنها اشاره میشود.
نووی در شرح صحيح مسلم، در مورد حديث عتبان بن مالک که از پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) درخواست کرد، تا در مکان او نماز گذارد، و آنجا را مصلای خود قرار دهد، میگويد: در حديث عتبان، فواید بسياری است؛ ازجمله اینکه، تبرک به صالحين و آثار آنان و نماز خواندن در مواضعی که آنها در آنجا نماز بهجای آورده اند و نيز طلب تبرک از آنها، جایز است.[39]
نکته جالب توجه این است که نووی، لفظِ «ففيه التبرك بآثار الصالحين» را آورده است؛ نه «التبرک بآثار النبی»؛ لذا معلوم میشود، به نظر ایشان در تبرک به آثار، فرقی بین پیامبر و غیرپیامبر وجود ندارد.
همچنین، ذیل روایات تبرک جستن صحابه به باقیمانده آب ظرف پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) و موهای سر ایشان[40] نيز، مینویسد: «وفيه التبرك بآثار الصالحين».[41]
و یا اینکه نووی، وصیت برای ترمیم قبور را جایز میداند؛ زیرا این کار موجب ترویج زیارت قبور و تبرک به آنها میشود.[42]
بنابراین هرچند نووی، تعریف صریحی از توحید ربوبی ارائه نکرده است، اما جواز این امور نشان از این دارد که تعریف وی با وهابی ها تفاوت ماهوی دارد؛ در حقیقت، اموری که وهابی ها شرک ربوبی میدانند، نه تنها نووی شرک نمیداند، بلکه آنها را مستحب دانسته است؛ در حقیقت نووی، همانند صحابه و دیگر مسلمانان، پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) و اولیاءالله را، مأذون از طرف خداوند و غیرمستقل در انجام امور میداند؛ بنابراین، نه تنها طلب شفاعت و استغاثه و تبرک از آنها، شرک ربوبی نیست؛ بلکه عین توحید است.
ب: تقسیم امور از دیدگاه وهابیان و نووی
وهابی ها امور را به «یقدر علیه غیرالله» و «ما لا یقدر علیه الا الله» تقسیم کرده اند؛ یعنی اموری عادی که غیرخداوند، توانایی انجام آن را دارد و امور کلان و فوق العاده که تنها خداوند توانایی انجام آن را دارد؛ سپس ادعا کرده اند که تنها، درخواست نوع اول، یعنی امور عادی از غیرالله، آن هم به شرطی که زنده و حاضر باشد، جایز است؛ بنابراین درخواست از مرده و غایب را، مطلقا شرک دانسته اند؛ زیرا قدرت بر انجام کاری ندارند.[43]
اکنون باید دید که آیا نووی نیز، افعال و امور را مانند وهابی ها تقسیم کرده است یا خیر؟
در نوشته های نووی، هیچگاه این تقسیم دیده نمیشود؛ بلکه نووی نیز همانند قرآن، امور را به مأذون از طرف خداوند و غیرمأذون از طرف خداوند، تقسیم کرده است؛ همانگونه که در بیان دیدگاه نووی درباره استشفاع و استغاثه و تبرک بیان شد، وی هیچگاه مانند وهابی ها، روایات را منحصر در زمان حیات ایشان و یا به امور «ما یقدر علیه غیرالله» و «ما لا یقدر علیه الا الله» ندانسته است؛ بلکه پس از نقل آن روایات به صورت مطلق گفته است که این دسته روایات، جواز آن اعمال را میرساند؛ مانند بحث تبرک که روایات آن را دلیل بر جواز تبرک به آثار صالحین دانسته است.[44]
گذشته از این اشکال نووی، باید توجه داشت، خود این تقسیم، غیرتوحیدی و شرک آلود است؛ چراکه مضمون این تقسیم این است که قدرت مستقل در پاره ای از امور عادی وجود دارد؛ در حالیکه عادی ترین امور مانند نفس کشیدن برای مخلوقات، بدون اذن خداوند امری غیرمقدور است؛ بنابراین، اساس این تقسیم بندی، مخالف با توحید میباشد.
2. مقایسه دیدگاه وهابیت و نووی درباره توحید الوهی
الوهیت از «اله» گرفته شده است و این واژه، بر خداوند متعال و هر چیزی غیر از خداوند اطلاق میشود که معبود باشد؛[45] بنابراین، بحث توحید الوهیت به عبادت میپردازد و چالش برانگیزترین بحث آن در تعریف عبادت است؛ از این رو، باید بررسی کرد که آیا تعریف عبادت از دیدگاه وهابی ها، مطابق با دیدگاه نووی است یا خیر؟
تعریف مشهور وهابی ها از عبادت، تعریف محمد بن عبدالوهاب است که میگوید: «عبادت، نهایت خضوع و فروتنی و دوستداشتن و تعلق به کسی است که برای او، اعمال خاضعانه را انجام میدهد. به عبارت دیگر، عبادت اسم جامعی است برای هر چیزی که مورد حبّ و رضایت خداوند است؛ اعم از اینکه اعمال ظاهری و باطنی باشد».[46]
همانطور که از این تعریف مشخص است، اعتقاد به ربوبیت، نقشی در تحقق آن ندارد؛ بلکه صرف خضوع و خشوع در برابر غیرخداوند، موجب تحقق عبادت خواهد شد؛ از این رو، آنها اعمالی مانند ذبح برای پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) را، مطلقا موجب شرک دانسته اند؛ زیرا به زعم آنها، تعظیم در برابر غیرخداوند، موجب شرک است.[47]
اما نووی دیدگاه کاملا متضادی با این دیدگاه دارد؛ از نگاه وی، معیار شرکی بودن یا عبادی بودن افعال، بستگی به اعتقاد فاعل آن دارد؛ مثلا وی معتقد است، ذبحی که برای کعبه یا رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) صورت گرفته باشد، برای حکم کردن در مورد آن باید، ابتدا اعتقاد ذبحکننده را بررسی کرد. اگر ذبحِ مخصوص خداوند، برای غیرخداوند صورت گرفته باشد، آن ذبح منجر به شرک و کفر است؛ اما اگر مثلا، ذبح برای کعبه به این اعتقاد باشد که کعبه، بیت الله الحرام است و یا ذبح برای پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم)، به این اعتقاد باشد که ایشان رسول الله است و از باب تکریم باشد، اشکالی ندارد.[48]
از این مطلب معلوم میشود که نووی نیز، مانند عموم مسلمانان، توحیدی یا شرک بودن اعمال را، مشروط به اعتقاد فاعل آن اعمال میداند؛ یعنی اگر مثلا، ذبح به این اعتقاد انجام شد که آن «مذبوح له» بهره ای از ربوبیت دارد و میتواند مستقلاً و جدای از خداوند کاری انجام دهد، آن عمل شرکی است؛ اما اگر با این اعتقاد نباشد، آن عمل شرک نیست. تأیید این دیدگاه نووی، ادامه متن وی است که تصریح میکند: ممکن است برخی از ذبحها مانند ذبح برای استقبال از پادشاه حرام باشد؛ اما نمیتوان شرکی دانست.[49]
وی در جایی دیگر مینویسد که اگر هنگام ذبح بگویند: «بِاسْمِ اللَّهِ وَ بَاسِمِ مُحَمَّدٍ» و مقصود از نام بردن پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) در کنار نام خداوند، تبرک به ایشان باشد، اشکالی ندارد؛ همچنین در مورد سجده خضوع و تذلل به غیرخداوند نیز، اگر منظور تبرک و مانند آن باشد، اشکال ندارد.[50] معنی این دیدگاه این است که تا اعتقاد به ربوبیت مذبوح له یا مسجودله نباشد، عبادت محسوب نمیشود؛ در حقیقت نووی، رکن تعریف عبادت را اعتقاد به ربوبیت میداند.
تأثیرگذاری اعتقاد در توحیدی و شرکی بودن اعمال، منحصر در ذبح و سجده نیست؛ همانطور که گذشت، از دیدگاه نووی، دیگر اعمال مانند تبرک و درخواست از اولیاءالله نیز، اگر با اعتقاد تأثیرگذاری استقلالی اولیاءالله باشد، شرک است؛ زیرا آن عمل، عبادت غیرالله خواهد بود؛ اما اگر با این اعتقاد باشد که آن «ولیّ» به اذن خداوند میتواند برکت دهد و او تنها واسطه برکت خداوند است، تبرک جویی توحیدی خواهد بود.
بنابراین از دیدگاه نووی، برای تحقق عبادت، اعتقاد به ربوبیت شرط است و این برخلاف ادعای وهابی ها است که صرف خضوع و خشوع در برابر غیرخداوند را، منجر به تحقق عبادت و شرک میدانند.
3. تحلیل دیدگاه وهابی ها درباره نووی
همانگونه که بیان شد، بزرگی علمی و حدیثی نووی از همان ابتدا، باعث شده است که عده ای درصدد مصادره او به نفع فکری خود باشند؛ تا جاییکه، درصدد تحریف کتابهای او بوده اند.[51] در این زمان نیز، بسیاری از وهابی ها تلاش کرده اند که نووی را در جریان خودشان قلمداد کنند و از پذیرش اشعری بودن او امتناع کرده اند؛[52] بلکه تنها او را در برخی از ابواب اعتقادی، متأثر از اشاعره دانسته اند؛[53] در حالیکه اشعری بودن نووی، امری کاملا آشکار بوده است و علمای بزرگی مانند سبکی و یافعی، به اشعری بودن او تصریح کرده اند.[54]
هرچند برخی از وهابی ها، این راهبرد را کنار نهاده اند و طبق مبانی اصیل وهابیت، به ارزیابی نووی پرداخته و کتابهای او را گمراه کننده دانسته و آنها را آتش زده اند.[55]
این رویکرد ناشی از آن است که آنها، چهارچوب فکری نووی و دیگر شخصیتها و جریانهای اسلامی را به خوبی نشناخته اند. نووی شخصیتی حدیث گرا بوده و کتاب المنهاج را در شرح صحیح مسلم نوشته و هم علمای اشعری را، یاوران حدیث و سنت می دانست. وی به صراحت، سه نفر از شاگردان ارشد ابوالحسن اشعری به نامهای ابواسحاق اسفرایینی، ابوبکر باقلانی و ابن فورک را با عنوان یاوران مذهب حدیث و سنت در مسائل کلامی معرفی کرده است.[56] معنی این سخن، این است که این سه نفر با حدیث و سنت، مسائل کلامی را نشر داده اند؛ بنابراین نووی برخلاف وهابی ها بین علم کلام و حدیث، تباین نمی دانست؛ بلکه آنها را در یک مسیر میدید؛ البته اشاعره نیز، خود را پیرو سلف میدانستند و ابوالحسن اشعری به صراحت منهج خود را منهج سلف معرفی کرده است؛[57] از دیگر تفاوتهای اساسی در تفکر نووی با وهابیت، صوفی بودن او است. وی برخلاف وهابی ها، علاقه مند به تصوف و دارای شیخ طریقت بوده و حتی در کتاب «المقاصد» خود، به تفصیل درباره اصول تصوف سخن گفته است؛[58] در حالیکه وهابی ها با تصوف رایج در بین مسلمانان، مخالف هستند.[59]
به هر حال باید در تحلیل شخصیت نووی و مانند او، توجه داشت که حدیث گرا بودن، منافاتی با اشعری و شافعی بودن ندارد و نباید برخلاف بسیاری تصور کرد که اهل حدیث بودن، مساوی با پیروی از خط اعتقادی و فقهی خاص است؛ زیرا بسیاری از علمای اهل حدیث، در اعتقاد اشعری و در فقه، پیرو یکی از مذاهب اربعه بوده و در اخلاق، پیرو تصوف بوده اند. این مسئله آن قدر شایع بوده که حتی ابن تیمیه نیز، به گرایشهای کلامی بسیاری از علمای اهل حدیث اعتراف کرده است.[60]
بنابراین نووی مانند ابن جوزی، قرطبی و ابن حجر عسقلانی، هم دیدگاه های حدیثگرایانه داشته و هم پیرو اشاعره و متکلمین بوده و هم دارای گرایشهای صوفیانه بوده و بین این وجوه، هیچ تعارضی نمیدانست و این همان چیزی است که از نگاه وهابی ها مغفول مانده است.
نتیجه
توحید، شاخصه اصلی تفکرات وهابیت است که آن را به سه قسم تقسیم کرده اند. تفسیر وهابی ها از این سه قسم توحید، نه تنها هیچ سنخیت و تشابهی با تفکرات نووی در بحث توحید ندارد، بلکه کاملا متضاد و متباین است. در بخش توحید ربوبی، نووی برخلاف وهابی ها، اموری مانند طلب شفاعت و استغاثه و تبرک از اموات را، جایز دانسته است. این نشان میدهد که نووی همانند وهابی ها، توحید ربوبیت را تفسیر نکرده، تا این اعمال را شرک انگاری نماید؛ همچنین وی، هیچگاه امور را به یقدر و لایقدر تقسیم نکرده است؛ بلکه به مأذون و غیرمأذون از طرف خداوند، تقسیم کرده است.
در توحید الوهیت نیز، اعتقاد عابد را در توحیدی یا شرکی دانستن عبادت لحاظ کرده است و این، برخلاف ادعای وهابی ها است. اینها همه حکایت گر این است که نووی، به عنوان یکی از شخصیتهای برجسته اهل سنت، با ادعاهای وهابی ها بیگانه است و تلاش برخی از وهابی ها برای همفکر نشان دادن او، واهی است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.