تحلیل دیدگاه وهابیت در اثبات توحید ربوبی مشرکان با استناد به آیات31 تا 36 سوره یونس
زینب ربیعی
مقدمه
علمای وهابی، قائل به توحید ربوبی مشرکان بوده و بر این باورند که مشرکان تنها خداوند را روزی دهنده، میراننده، زنده کننده و صاحب نفع و ضرر میدانستند. این نظر را مستند به آیاتی چون آیه31 سوره یونس کرده و در توجیه رفتار عبادی مشرکان نسبت به بتها میگویند: طلب و درخواست و یا خوف مشرکان از بتها، از آن جهت نبوده که آنان آلهه را نافع و ضار و یا آنها را صاحب مرگ و حیات انسان میدانستند؛ بلکه صرفاً به جهت تقرب به خدا، بتها را عبادت میکردند؛ بر همین اساس، تنها شرک عبودی داشته و تمام انبیاء(علیهم السلام) برای مبارزه با چنین شرکی مبعوث شدهاند؛ در حالیکه بسیاری از مفسرین شیعه و سنی، این باور وهابیت را با آیه31 سوره یونس و آیات بعدی آن رد کرده و قائلند، مشرکان نه تنها توحید ربوبی نداشته، بلکه شرک به ربوبیتشان با استناد به این آیات اثبات میشود. نویسندگانی که در این زمینه قلم زده اند، به طور مشخص فقط از آیه31 به عنوان مؤید یا رد بر نظر وهابیت استفاده کرده اند؛ مانند کتاب الرد علی الوهابیة، نوشته محمدجواد بلاغی، مقاله «منهج الاسلام فی اصلاح عقائد الألوهیة و الربوبیة»، نوشته یس سویلم طه؛ مقاله وهابیت و توحید ربوبی، نوشته سیدمهدی علیزاده موسوی.
نقطه قوت برخی از آنها این است که به طور خاص بر این آیه تمرکز کرده اند؛ مانند شرک ربوبی مشرکان عصر نزول در آینه تفسیر تطبیقی با تمرکز بر آیه31 سوره یونس، نوشته علی خراسانی؛ هرچند نتوانستند تمام زوایای بحث را بازگو کنند و تنها فهرستوار به این مسائل پرداختهاند.
وجه تمایز نوشتار پیشرو آن است که آیه31 سوره یونس و آیات بعد از آن را، بهطور خاص مورد بحث و مطالعه قرار داده و با مراجعه به تفاسیر اهلسنت، با بهرهگیری از نظریات مفسران بزرگی مانند طبری که مورد قبول اهل سنت و وهابیت است، علاوه بر رد نظر وهابیت، شرک ربوبی مشرکان را با تکیه بر این آیات به اثبات برساند.
مسئله مورد بحث، از مسائل مهمی است که وهابیت قصد دارد به واسطه آن، توحید ربوبی مشرکان را اثبات کرده و شرک را از آنها در این مورد دور کند؛ در حالیکه آیات31 تا 36 سوره یونس، دقیقاً مطلبی برعکس ادعای وهابیت را ثابت میکند و بیان میکند که مشرکان در حوزه ربوبیت موحد نبوده اند؛ از طرفی، پاسخشان به سوال رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) از رب، از سر ناچاری و یا انصاف و عدم توانایی بر مکابره بوده است؛ وگرنه آنها قلباً به توحید ربوبی ایمان نداشته و همچنان بتهای خویش را به عنوان ارباب و مدبر امور زندگی خود میخواندند.
اين مقاله سعی دارد، تا به مفهوم توحید و شرک ربوبی و توصیف دیدگاه وهابیت در اثبات توحید ربوبی مشرکان پرداخته و نظر وهابیت را با استفاده از نظریات اهلسنت در آیات و روایات، بررسی نماید؛ همچنین به طور گذرا به برخی از آیات معارض با نظر وهابیت اشاره میکنیم.
تاملات مفهومی
از آنجا که مفاهيم به كار رفته در مقاله حاضر، از مفاهيم بديهی به حساب می آيند، لذا به تعريف مجملی پيرامون آن مفاهيم بسنده میشود.
توحید ربوبی
توحید ربوبی، یگانه خواندن الله در خالقیت،[1] مالکیت و تدبیر است؛[2] به عبارت دیگر، یکتا دانستن خدا در افعالش، مانند خلق آسمانها و زمین،[3] رزق دادن، زنده کردن و میراندن و تدبیر امور، توحید ربوبی میباشد.[4] وهابیان، توحید ربوبی را بهگونه ای تعریف کردهاند که توحید در خالقیت را نیز شامل میشود؛ به عبارت دیگر، توحید ربوبی از دیدگاه آنان، معادل توحید افعالی است.[5]
شرک ربوبی
شرک در مقابل توحید است[6] و اصل شرک آن است که مخلوقات را در برخی از خصوصیاتِ خاص خدا، عِدل خدا قرار دهند؛[7] حال یا در لفظ یا قصد و یا در اعتقاد.[8] شرک ربوبی یعنی برای موجودی غیر از خداوند، جایگاهی قرار دهی که همراه خداوند، قدرت بر خلق یا تصرف و تدبیر در امور عالم وجود را دارا باشد.[9]
توصیف دیدگاه وهابیت در اثبات توحید ربوبی مشرکان
وهابیت، فرق بین کافر و مسلم را توحید الوهی میداند[10] و آن را اینگونه تعریف میکند: «أن لا يعبد إلا الله، لا ملكاً مقرباً ولا نبياً مرسلاً».[11]
همچنین، تمام انسانها را مقر به توحید ربوبی میداند[12] و برای اثبات آن، به ظواهر آیاتی از قرآن تمسک کرده که در یکی از بارزترین آنها یعنی آیه31 سوره یونس، خداوند میفرماید:
«قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ»؛ (بگو: چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی میدهد؟ یا چه کسی مالک (و خالق) گوش و چشم هاست؟ و چه کسی زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون می آورد؟ و چه کسی امور (جهان) را تدبیر میکند؟ به زودی (در پاسخ) میگویند: خدا؛ بگو: پس چرا تقوا پیشه نمیکنید؟).
به عقیده وهابیت، طبق این آیه و آیات مشابه،[13] مشرکان اقرار به توحید ربوبی داشتند؛ ولی باز تسلیم نمیشدند؛ لذا در حقشان آمده: «وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَهُمْ مُشْرِكُونَ».[14] لازمۀ دخول در اسلام، ایمان به توحید ربوبی، به همراه توحید الوهی است و اقرار به ربوبیت، مستلزم اقرار به الوهیت میباشد.[15]
متفکرین وهابی در تفسیر آیه31 میگویند: این آیه نوعی احتجاج علیه مشرکان است. به این بیان که چگونه ممکن است، مقرِ به وحدانیت خدا در ربوبیت ومدبریت بود؛ اما در توحید الوهی شرک ورزیده و بتها را در عبادت، همراه و ند خداوند قرار داد؟![16] به عنوان مثال، بن باز، توحید ربوبی مشرکان را حجتی علیه ایشان در شرک به الوهیت خوانده و دلیل آن را ملازمه دانسته است. او معتقد است تعبیر «فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ»، احتجاج خدا بر آنها است؛ به این معنا که اگر کفار، مقر به توحید ربوبی بودند، تقوا پیشه میکردند؛ فقط ربی را که معتقد به وحدانیتش در ربوبیت بودند را لایق پرستش میدانستند؛[17] اما ابن عثیمین «فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ» را استفهام توبیخی و الزامی دانسته و میگوید: اگر مشرکان به ربوبیت خداوند و به مالکیتش بر آسمانها و زمین و هر آنچه در آن است، اذعان میکنند، لازمه اش آن است که فقط او را عبادت نمایند.[18]
نقد دیدگاه وهابیت در توحید ربوبی مشرکان
بسیاری از علمای اهل سنت از آیه31 به همراه آیات دیگر،[19] شرک ربوبی مشرکان را اثبات میکنند. از آنجا که تفسیر طبری در نزد ابن تیمیه بسیار حائز اهمیت است،[20] ابتدا به ديدگاه او پرداخته میشود و سپس، این آیات را از نظر مفسرین دیگر، مورد بررسی قرار میدهیم.
طبری در مورد پذیرش توحید ربوبی در انسانها، ذیل آیه 23 سوره بقره معتقد است که تمام انسانها به توحید ربوبی الله عالم بوده[21] و در مقابل سوال خداوند حکیم که فرمود: «الست بربکم»[22] جواب مثبت دادند؛ اما، برخی برخلاف این علم، عمل کردند؛[23] به حجت آیه «وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ». اگر مشرکان باور داشتند که خداوند رب است و برای زندگی مخلوقاتش راه و روشی قرار داده، هیچگاه شک نکرده و فرستاده خداوند را منکر نمیشدند. طبری قائل است که آیه31 سوره یونس، به احتجاج با مشرکان و منافقین میپردازد.[24]
او شرک ربوبی مشرکان را ذیل آیه آورده است؛ به این نحو که مشرکان در برابر پرسش خداوند، وحدانیتش را به زبان آوردند؛ اما هنگامی که از آنها درباره ربوبیت الله میپرسد: «مَنْ يَرْزُقُكُمْ...»، در جواب میگویند: "اللَّهُ"؛ در حالیکه خداوند میفرمایند: «فَقُلْ أفلا تَتَّقُونَ»؛ تاکید میکند که چطور میگویند خدا، در حالیکه از خدا تقوا نمیکنند؟! خداوند آنها را از عقابش نسبت به این شرک، میترساند. آنها به زبان، چیزی را میگفتند که در عمل به آن معترف نبودند؛ معترف به رب واحد هستند؛ در حالیکه اربابی را با غیر این صفات میپرستند.[25] کسی را میتوان پرستید که مدبر و مالک است و پرستش آلهه، نشان میدهد که در قول، تقوی را در نظر نگرفتهاید. این قول طبری دقیقاً در مقابل نظر وهابیت بوده و توحید ربوبی مشرکان را رد میکند. طبری در آیات بعد نیز، این نظر را تقویت میکند.
«فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ»؛[26] (کسی که از آسمان و زمین رزق شما را میدهد و امور را تدبیر میکند، الهی است که رب حقیقی است و همه میدانید که کسی غیر از او توان انجام این امور را ندارد؛ پس، چگونه ارباب دیگر را میپرستید؟!). ما دو راه بیشتر نداریم؛ یا هدایت، یا ضلالت. اگر از حق گذر کنیم، چیزی غیر از گمراهی نمیماند. شما اقرار کردید، کسی که از او به سوی اوثانتان رویگرداندید، «حق» است؛ پس ادعای شما نسبت به باقی بتها به نام "اله" و "رب" چیزی غیر از گمراهی نیست.[27]«فَأَنَّى تُصْرَفُونَ»؟! این افراد کافرند[28] و بت را به عنوان "رب" پذیرفتهاند؛ در حالیکه اولاً معترف به وحدانیت الله در ربوبیت شدند. آنها در اقرار به وحدانیت خداوند و نبوت پیامبرش، دروغگو بوده[29] و توحید ربوبی ندارند.
«قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ»؛[30] در ادامه طبری قائل میشود، مشرکان میخواستند از حقیقت فرار کنند، خداوند دانا برای آشکار کردن دوباره حقیقت، سوال دیگری را به نحو توبیخی، از توانایی بر آفرینشِ دوباره میپرسد؛ زیرا، اولاً، پرسش از مسئله واضح، نشان میدهد، آنها بر ربوبیت الله قائل نبودند؛ وگرنه ، باید از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) با تعجب میپرسیدند: چرا خداوند از چیزی که بر همگان واضح است و ما نیز به آن ایمان داریم، پرسش میکند؟! ثانیاً، ارباب را توانا میدانستند؛ لذا، از این جهت مورد سوال و توبیخ قرار میگیرند؛ در ادامه آیه آمده: «فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ». اگر در اقرارتان راستگو هستید، چرا از وحدانیت الله در ربوبیت، به سمت ارباب ناتوان رویگردانید؛ در حالیکه میدانید، توانایی بر این صفات را ندارند؟! این آیه دلیلی قاطع، واضح و کافی بر دروغ بودن ادعای مشرکان و دروغگو بودنشان است؛[31] از این عبارت برای بار چندم به دست میآید که طبری، مشرکان زمان رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) را موحد در ربوبیت نمیدانست.
«قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمْ مَنْ لا يَهِدِّي».[32]
دوباره مشرکان را یادآور میشود که همه میدانیم، بتها که آنها را به همراه خدا میخوانید، قادر نیستند گمراه و یا ظالمی را به سوی حق هدایت کنند. آیه به گونه ای آمده که مشرکان نتوانند از گفتن حق فرار کنند؛ زیرا، اگر ادعا کنند که بتها توانمند هستند، گفته میشود: شما دروغ گفتید که الله رب است و فقط اوست که بر این امور توانمند است! این انکار یعنی شما توحید ربوبی ندارید. اگر معترف شدند که خداوند بر این کار تواناست، پس او احق بر تبعیت است؛ نه آنکه نمیتواند هدایت کند؛[33] حال، کس یا چیزی که برای شما نفع و ضرری ندارد و نمیتواند شما را به سوی حق هدایت کند، چگونه او را رب میخوانید و عبادتش میکنید؟! اینجا التزام بین الوهیت و ربوبیت نمایان میشود؛ به این نحو که اگر معترف هستید فقط خداوند قادر بر هدایت است، پس باید فقط او که توانمند است را بپرستید. هر دو جواب، نشان از عدم اعتقاد مشرکان به توحید ربوبی الله دارد و نظر وهابیت را آشکارا رد میکند.
با نظر به کتب دیگر مفسران اهل سنت مانند قرطبی، بغوی و بیضاوی نیز میتوان با استناد به آیات 36-31 سوره یونس، به شرک ربوبی مشرکان دست یافت و بیشتر به باطل بودن نظر وهابیت پی برد.
برای رد نظر وهابیت، اولاً به آیه31 به صورت خاص پرداخته و کلمات کلیدی آن را موردبه مورد بررسی میکنیم.
الف) اثبات عدم توحید ربوبی مشرکان، با عبارت «فسیقولون الله»
مفسرین با این قسمت از آیه، عدم ایمان مشرکان به توحید ربوبی را به طرق مختلف اثبات میکنند. برخی معتقدند، ربوبیت خداوند امری واضح است و اگر کسی بر آن امر واضح و فطری معترف نباشد، خداوند با این آیه اعترافش را میگیرد و اگر عاقل باشند، بنابر ضرورت اعتراف میکنند. مشرکان نه از سر اعتقاد که از سر انصاف، عقل و تأمل، اقرار کردند.[34] هر انسان سالم و دور از عنادی، وقتی به عقل خود رجوع میکند و بر نظم و نظام هستی تامل میکند، درمییابد که نمیتوان، دو خالق یا دو مربی بر آن حکمفرمایی کنند. مفسرین این آیه را مانند آیات[35] دیگری که وحدانیت خداوند را با عقل اثبات میکنند، به عقل و انصاف وابسته کرده و میگویند: این اعتراف نشان از ایمان و اعتقاد فرد ندارد.
برخی دیگر، از مکابره خبر میدهند که اگر فردِ مشرک، توان بر مکابره نداشته باشد، آن هم به سبب وضوح مطلب، حتماً میگوید: الله.[36] این تفسیر بیان میدارد که این کلام خداوند، طوری مشرکان را به دلیل وضوح در منگنه قرار داد که راهی برای فرار از حقیقت نداشتند؛ هرچند معتقد به وحدانیت خداوند در ربوبیت نبودند؛ اما از روی ناچاری، اقرار به وحدانیت الله کردند.
مفسرین دیگر، اعتراف مشرکان را از آن جهت میدانند که بر آنچه فقط خداوند قادر بر انجامش میباشد، مورد خطاب قرار گرفتند؛ پس، اقرارشان از سر ایمان نبوده و مجبور به اقرار شده اند.[37] مشرکان معترف بودند، خالقی جز خداوند وجود ندارد؛ اما از آلهه، در جنگها یاری میخواستند[38] و یا آنها را عاملی برای عزتشان میدانستند.[39] الجوزی نیز معتقد است که مشرکان، توانایی بر این صفات را، جز در خدا نمیدانستند؛ پس اعتراف بر الله کردند؛ وگرنه ایمان بر این حقیقت نداشتند که واقعاً در تمام صفات ربوبی، خداوند واحد است و شریکی ندارد.[40]
اندلسی و ثعالبی معتقدند، این نحو سوال، طوری مشرکان را مبهوت کرد که آنها را متوقف در یک جواب خاص کرده و اعتقاد حقیقی آنها آشکار نشد.[41] ابن عجینه ، عبارت را طور دیگری تفسیر کرده و قائل است که این جواب، فقط برای مطابقت با سوال بوده است.[42]
حسن بن فرحان نیز در تفسیر این آیه، با مفسرین اهل سنت هم صدا شده و جواب مشرکان را فقط از باب بستن زبان دیگران دانسته است؛ نه از جهت یافتن حق، و علت آن را اینگونه بیان میکند که اگر قانع شده بودند، باید به لوازم این اقناع که همان ترس از عقاب است، ملزم میشدند [43] در حالیکه آنها به عبادت اصنام روی آورده و از ترس آنها برخی امور را انجام میدادند و افراد را از عدم متابعتشان بر عقاب از سوی بتها، بیم میدادند.
بنابر آنچه طبری و مفسرین دیگر در تفسیر این عبارت بیان کرده اند، میتوان گفت: هرچند توحید ربوبی، فطری بشر است، اما برخی از سر عناد، حب نفس و شرک، از این فطرت دست شسته و به حقیقت کافر شدند و اگر کافر بر ربوبیت نبودند، میبایست به لوازمش (توحید الوهی) معترف میشدند و حال آنکه، وهابیت نیز بر این حقیقت معترف است که آنها به این لازمه کافر اند؛ در واقع میتوان گفت، خداوند طوری از فطرتشان پرسید که نتوانستند به غیر از حق را بیان کنند؛ هرچند در قلب و عمل به آن معترف نبودند.
ب) اثبات عدم توحید ربوبی مشرکان، با عبارت «افلا تتقون»
بعد از آنکه خداوند، اعتراف رب بودنش را از مشرکان میگیرد، میفرماید: «افلا تتقون»، که خبر از اقرار بدون باور قلبی مشرکان دارد و این خود، به تنهایی میتواند حجت بر عدم اعتقاد مشرکان بر توحید ربوبی باشد؛ به عنوان نمونه، برخی عبارت را اینگونه تفسیر میکنند؛ آیا به خاطر شرکی که علیرغم اقرار زبانی خودتان بر وحدانیت الله در ربوبیت دارید، از عقاب نمیترسید؟[44] یعنی در گفتار، خداوند را در ربوبیتش واحد و بلاشریک میدانستند؛ ولی در عمل، با اعتقاد به آله، مشرک بر وحدانیت خداوند در ربوبیت شدند؛[45] یعنی در عمل معتقد به شریک در ربوبیت برای خدا شدند و خداوند آنها را بر این عدم مطابقت قول با عمل، به عقاب میترساند.
قرطبی، نقمت دنیا را نیز چاشنی آن کرده و معتقد است که این افراد در دنیا و آخرت باید، تقوا پیشه کرده و از خدا بر این شرک بترسند؛[46] یعنی، خداوند در دنیا نیز عِقابی برای این عدم ایمان برایشان در نظر گرفته است.
برخی دیگر قائلند، چگونه میتوان بر توحید ربوبی علم داشت، در حالیکه کافر به آن بوده و آن را با انکارِ برانگیخته شدنِ در قیامت نشان داد؟ زیرا، مشرکان، این توانایی را از ربی که به زبان بر وحدانیتش معترف بودند، به دور میدیدند.[47] بعضی نیز، فقط تقوای از شرک را مطرح میکنند و آن را همراه با عقاب نمی آورند.[48]
اندلسی، این عبارت را نشان از دروغگو بودن مشرکان دانسته و میگوید: پس، چگونه بتها را شریک خدا قرار میدهید؟![49]
در این نوشته، کراراً آمده و می آید که توسط آیات بسیاری، توحید ربوبی که فطری انسانهاست بنابر آیه «الست بربکم» از مشرکان برداشته شده؛ زیرا آنها از حق، روی گرداننده و به سوی بتها متمایل شده اند[50] و بنابر مکابره، از فطرت خود متابعت نکرده اند.
با توجه به سیاق نمیتوان گفت، این تقوا همان پرهیز از گناهان است؛ بلکه به این معنی است که، حال که میدانید الله رب مطلق عالم است، چرا مخالفت کرده و در مسئله توحید ربوبی، تقوا پیشه نمیکنید.
ج) اثبات عدم توحید ربوبی مشرکان با آیه32 سوره یونس
«فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَماذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ»
وهابیت برای اثبات توحید ربوبی مشرکان، فقط به آیه31 استناد کرده است؛ در حالیکه اولاً، به اشتباه تفسیر کرده و ثانیاً، باقی آیات را برای فهم بهتر کلام خدا باید در کنار آیه31 مشاهده کرد و بعد از آن، حکم میکرد. آنچه از ظاهر و تفسیر آیات بعد به دست می آید، نظر وهابیت را رد کرده و تأییدی بر نظر مخالفان وهابیت میباشد.
منظور از "رب" در این آیه، همان ربی است که تمام افعالِ آیه قبل را انجام میدهد؛[51] نه آن کسی یا کسانیکه شما آنها را، با رب در این امور شریک دانسته اید؛[52] پس، دو راه بیشتر وجود ندارد؛ راه حق و راه گمراهی. اعتقاد به ربوبیت نسبت به خداوند، حق است[53] و راه دوم که اعتقاد به ربوبیت ارباب است، راه باطل یا راه شیطان میباشد[54] و این بیان را از استفهام انکاری این آیه نیز میتوان به دست آورد.[55] برخی این دو واژه را، بر ایمان و کفر تفسیر کرده،[56] قائلند، کسی که به راه گمراهی برود، در حالیکه مقر به ربوبیت الله شده، کافر است.
آیه میگوید: اگر معترف به رب هستید، چگونه از حق به سوی گمراهی و از توحید به شرک[57] رویگردانید و غیرخدا را میپرستید؟![58]
د) اثبات عدم توحید ربوبی مشرکان با آیه33 سوره یونس
«كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ»
همه بر این اصل توافق دارند که کفر در برابر ایمان قرار دارد و از طرفی، فسق اعم از کفر است.[59] در این آیه، فسق به کفر اشاره دارد.[60] کسی که از حق به ضلالت رفته، فاسق است و مومن به ربوبیتی[61] که در آیه31 به آن، به طور زبانی معترف بوده، نمیباشد. اینجا کلمه فسق پرده از کذب آنها برمیدارد[62] و نشان میدهد که آنها از حد کفر و طلب اصلاح خود تجاوز کردند.[63] برخی مفسرین وهابی نیز معتقدند، این ثابت میکند، مشرکان از اعتقاد باطلشان (ربوبیت بتها) دست برنداشته و در این کفر عناد داشتند.[64]
"حقت" نیز به علم سابق الله بر عدم توحید ربوبی آنها اشاره دارد[65] و بیان میکند، بعد از اقرار زبانی، وقتی مشرکان دوباره به سمت بتها رفتند، بر آنها حکم خدا واضح شد که آنها کافر به توحید ربوبی بوده و بر سخن خود صادق نبوده[66] و راهی جز گمراهی را انتخاب نکرده بودند؛[67] پس، عذاب بر آنها ثابت است.[68]
ه) اثبات عدم توحید ربوبی مشرکان با آیه34 سوره یونس
«قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ»
"شرکاء،" بتها و خدایانی هستند که مشرکان در ربوبیت، آنها را شریک خدا میدانستند.[69] این آیه مشرکان را به واسطه بتها به محاجه میخواند. به این صورت كه اگر ربوبیت را در بتها ثابت میدانید، آیا بتها میتوانند از هیچ، خلق کنند و مردهی از بین رفته را، دوباره احیا کنند؟![70] پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) به جای مشرکان جواب میدهند؛ چرا آنها جواب ندادند؟ زیرا، برای آنها عدم توانایی خدایانشان اظهر من الشمس است؛ وضوح جواب یا فرار از آن و یا لجاجتشان بر حق، به آنها اجازه اعتراف نمیداد.[71]
خداوند میفرماید: «فانی توفکون»، میدانید که نمیتوانند خلق کنند، پس، چرا از راه حق رویگردانید؟![72] استفهام (طبق آیات قبلی)، همچنان توبیخی است؛[73] زیرا، مشرکان به ناتوانی ارباب خود و توانایی الله واقفند، اگر انصاف داشته باشند؛ اما از سر جحود و عناد نمیخواهند اعتراف کنند.[74]
این آیه نیز همانند آیات قبل میخواهد، عدم اعتقاد حقیقی مشرکان بر توحید ربوبی الله را بیان کند و بگوید، اعتراف به الله، از سر ناچاری یا انصاف بوده است.
و) اثبات عدم توحید ربوبی مشرکان با آیه35 سوره یونس
«قلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»
در این آیه به روشنی هدایت مخلوقات، کار ربی دانسته شده است که مدبر امور خلق است؛ بنابراین اگر وهابیت معتقدند، مشرکان، خالقیت و مدبریت را فقط از آن خدا میدانستند، پس چگونه خداوند با آنان به احتجاج پرداخته و آن را در خطاب خود، مورد توبیخ قرار داده است.
سوالی که اینجا مطرح میشود آن است که اگر بتها ناتوانند، چرا از هدایت شدن شان در این آیه، سخن رانده شده است؟ جواب این سوال نیز روشن است؛ زیرا، خداوند به صورت مجاز سخن گفته است؛ از آن جهت که مشرکان معتقد بودند، بتها توان شنیدن و تعقل و هدایت را دارند؛ لذا، خداوند قصد دارد طبق اعتقادشان با آنها صحبت کند و سپس، عدم توانایی بر هدایتشان را ثابت کند.[75] این خود برای بار چندم بر نظر وهابیت قلم بطلان میکشد.
ی) اثبات عدم توحید ربوبی مشرکان با آیه36 سوره یونس
«وما يتبع أكثرهم إلا ظنا إن الظن لا يغني من الحق شيئا إن الله عليم بما يفعلون»
بر اساس این آیه، مشرکان هیچگاه به دنبال حقیقت نرفته و از سر عناد و لجاجت به ندای فطرتشان گوش فرا ندادند. ظاهر این آیه به صراحت علت شرک مشرکان را، عدم علم و بصیرت[76] یا تبعیت کورکورانه از اجدادشان بیان میکند.
آیات معارض در اثبات توحید ربوبی مشرکان
وهابیت معتقد است که انسانها فطرتاً در ربوبیت موحدند.[77] پیامبران نیز فقط برای مبارزه با شرک الوهی مبعوث شدند.[78] این ادعا با آیات قرآن در تضاد است؛ زیرا، با توجه به آیات، یکی از اهداف پیامبران، مبارزه با شرک ربوبی بوده است که در مطالب زیر، به برخی از این مصادیق به طور مختصر اشاره شده و به عنوان مؤیدی بر آیات مورد بحث، در مقاله قرار گرفته است.
آیات دعوت پیامبران(علیهم السلام) به توحید ربوبی
برای نمونه میتوان، به چند مورد از داستان حضرت ابراهیم(علیه السلام) اشاره کرد:
1. «أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذي حَاجَّ إِبْراهيمَ فيرَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْقالَ إِبْراهيمُ رَبِّيَ الَّذي يُحْييوَيُميتُ قالَ أَنَاأُحْييوَأُميتُ قالَ إِبْراهيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتيبِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهامِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذي کَفَرَوَاللَّهُ لايَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ».[79] طبق این آیه، حضرت ابراهیم(علیه السلام)، برای آشنا کردن مردم با قادر واقعی از نمرود میخواهد، اگر قادر واقعی است، خورشید از مغرب طلوع کند.
2. «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ کَبيراً لَهُمْ لَعَلَّ هُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ،قالُوامَنْ فَعَلَ هذابِآلِهَتِناإِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمينَ،...،قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبيرُهُمْ هذافَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوايَنْطِقُونَ،... قالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مالايَنْفَعُکُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّکُمْ». حضرت ابراهیم(علیه السلام) با قرار دادن تبر بر گردن بزرگترین بت، ناتوانی بتها را به اثبات رساند و به مردم فهماند، کسی که توانایی بر رساندن نفع و ضرر (که از صفات ربوبی یک اله است) را ندارد، شایسته پرستش نیست.[80]
3. «فَلَمَّارَأَي الشَّمْسَ بازِغَةًقالَ هذارَبِّي هذا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ ياقَوْمِ إِنِّي بَريءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ». حضرت هنگامی که ستارگان، ماه و خورشید افول کردند، ربوبیت آنها را انکار کرد و خود را از پرستشکنندگانشان، با نام مشرکان بری کرد.
صاحب مجمع البحرین، ذیل کلمه «رب»، به این آیات اشاره کرده و قائل میشود، حضرت از آن جهت که میخواست منصفانه با کسانیکه غیرخدا را میپرستیدند، رفتار کند، با علم به اینکه فقط «رب»، شایسته پرستش است با این حال، بدون تعصب به مذهبش، بتهای آنها را «رب» خواند و در هنگام افولشان، خود را از حب آن بتها بری کرد.[81]
با تدبر در آیات و داستان انبیا(علیهم السلام) به دست می آید که با توجه به ظاهر این آیات و شأن نزولشان و بدون تاویل بردن، به راحتی میتوان شرک ربوبی مشرکان را اثبات کرد.
اثبات شرک ربوبی مشرکان با ادله عقلی- قرآنی
1. «أم اتخذوا آلهة من الارض هم ینشرون لو کان فیهما آلهه إلا الله لفسدتا»؛[82] وجود این آیه نشان از شرک مشرکان دارد. اگر مشرکان در تدبیر، به توحید معتقد بودند، لازم نبود خداوند با چنین استدلالی، دوئیت مدبر را نفی کند.
2. «ما اتخذ الله من ولد و ما کان من إله إذاً لذهب کل إله بما خلق و لعلا بعضهم علی بعض سبحان الله عما یصفون».[83] این آیه نیز دوئیت را نفی میکند و بیان میدارد که عقلاً، اگر دوئیتی بود، نظام هستی به سبب برتریجویی هر یک از خدایان بر دیگری، از هم می گسست.
3. «الذی جعل لکم الأرض فراشا و السماء بناء و أنزل من السماء ماء فأخرج به من الثمرات رزقا لکم فلا تجعلو لله أندادا و أنتم تعلمون»؛[84] در اینجا نیز انسان با عقلش درگیر میشود که چگونه میتوان همراه با خدای که زمین و آسمان را با جزئیاتش آفرید، شریکی قائل شد که ناتوان از انجام این امور است؟!
اثبات مقامدار بودن بتها در نزد مشرکان
بسیاری از آیات، بیانگر جایگاه و مقام بتها در نزد مشرکان است؛ آنها را می پرستیدند و قادر و توانمند میخواندند. این آیات به تنهایی توحید ربوبی مشرکان را رد میکند: «واتخذوا من دون الله آلهة لعلهم ینصرون»؛[85] پیروزی در جنگها را از بتها میخواستند؛ عبادتشان میکردند تا با جلب رضایتشان به پیروزی نائل آیند.[86]
«واتخذو من دون الله آلهة لیکونوا لهم عزا»؛[87] بتها را عاملی برای عزت خود میدانستند؛ پس، آنها را عبادت میکردند.
«إن نقول إلا اعتراک بعض آلهتنا بسوء»؛[88] مشرکان معتقد بودند که بتها، سعادت و شقاوت فرد را رقم میزنند و از آسیب رساندن به بتها به شدت میترسیدند. آنها را میپرستیدند تا از خشمشان در امان باشند. حضرت هود(علیه السلام) را دیوانه فرض میکردند و علتش را در نوع برخورد با بتها میدانستند. حضرت در اینجا از آنها برائت جسته و آنها را مشرکِ در ربوبیت میخوانند.[89] حال آنکه قرآن نگاهی حاکی از حقارت به بتها دارد و همراه با نفی عبادتشان، تدبیر و آفرینش را نیز از آنان نفی میکند و این نفیها، حاکی از آن است که مشرکان برای آنها مقام و ربوبیتی را متصور بودند.
«واتخذوا من دونه آلهة لا یخلقون شیئا و هم یخلقون ولایملکون لأنفسهم ضرا ولا نفعا ولایملکون موتا ولا حیاة ولا نشورا»؛[90] بتها نمیتوانند حتی نفع و ضرری را برای خود رقم بزنند و در بالاترین حد از ناتوانی هستند.
«یا أیها الناس ضرب مثل فاستمعوا له إن الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له و إن یسلبهم الذباب شیئا لا یستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب»؛[91] این آیه مستقیماً در حال نفی ربوبیت از بتهاست. خالقیت را از آنها نفی میکند و همانند آیه قبل، حد بالای ضعف را برایشان تعریف میکند.
«قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا یمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِنْ شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِیرٍ».[92] این آیه به صراحت میفرماید: آنها هیچ مالکیتی اعم از خلقت و تدبیر را نسبت به آسمان و زمین دارا نیستند. اگر مشرکان قائل به ناتوانی بتها بودند، آیه در این مورد نازل نمیشد و این امور را به این صراحت از آنها صلب نمیکرد.
آیات انکار قیامت توسط مشركين
چطور ممکن است، مشرکان ایمان به ربوبیت خدا، داشته باشند؛ اما یکی از افعال ربوبی خداوند یعنی رستاخیز روز قیامت را انکار کرده و خداوند را ناتوان بخوانند. خداوند میفرماید: «وَقَالُوا مَا هِی إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَنَحْیا وَمَا یهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ».[93] نیشابوری معتقد است، آنان قدرت خداوند بر احیاء اموات را انکار میکردند و در واقع، خالق را مخلوقِ ناتوانی میشمردند که حتی توان آفریدن پشهای را ندارد و خدا را مانند فرد جاهلی میدانستند که از پیرامون خود مطلع نیست.[94]
دلیل استلزام
یکی دیگر از مؤیداتِ در نقد دیدگاه وهابیت، بررسی تلازم میان واژه "رب" و "اله" است. تلازم را میتوان بین واژه "ربّ" و"اله" دید؛ زيرا پرودگاری صرفا شايسته پرستش است كه دارای صفات ربوبی و مدبر امور مخلوقاتش باشد. برخی واژه شناسان نیز، بر این قول معترفند. جوهری معتقد است، آلهه نامیدن بتها نه به جهت شایستگیهای درونی آنها، بلکه، بر اساس باور مشرکان است که بتها را مستقل در تدبیر و ربوبیت میدانستند؛ لذا بتها را عبادت میکردند.[95] ازهری نیز فقط کسی را لایق عبادت میخواند که خالق و رازق و مدبر مخلوقات باشد.[96]
از مفسرین نیز میتوان طبری را نام برد که ذیل تفسیر آیه163 سوره بقره، التزام بین این دو واژه را پذیرفته است و می آورد: اگر به واحد بودن خدا شک دارید در حجتهای خدا تدبر کنید؛ مانند خلق آسمان و زمین و مختلف بودن شب و روز. اگر هر کدام از آله شما به طور جمعی یا انفرادی قادر بر انجام این امور هستند، پس عبادت آنها پذیرفتنی است و اگر نه ، چرا غیر از خدا را عبادت میکنید؟[97] در آیه بعد نیز، این عقیده را تکرار میکند.[98]
ابن عثیمین نیز از علمای به نام وهابیت معتقد است: «أن الإقرار بالربوبية يستلزم الإقرار بالألوهية، وأن الإقرار بالألوهية متضمن الإقرار بالربوبية»؛[99] پس، مشرکان مقر به ربوبیت نبودند؛ چون، توحید الوهی نداشتند. طبق این قول، کسی که مقر به توحید ربوبی شد، لازمه اش آن است که بر توحید الوهی نیز مقر شود؛ [100] در حالیکه حتی خود وهابیت بر عدم توحید الوهی مشرکان اعتراف میکنند. با این بیان به دست می آید، اگر در آیه31 یونس، جواب به "الله" داده اند، از روی باور قلبی نبوده و اقراری ظاهری است؛ وگرنه نباید در الوهیت مشرک میشدند.[101] ابن عثیمین پا را فراتر گذاشته و میگوید کسی که عبادت میشود، باید اوصاف ربوبی را دارا باشد؛[102] پس، مشرکان برای بتهایشان ربوبیت قائل بودند که آنها را میپرستیدند.
برخی از وهابیت نیز، این التزام را بدون دلیل قانع کننده فقط برای ورود در اسلام شرط میدانند؛ ولی در مورد مشرکان، فقط معتقدند که آنها توحید ربوبی دارند.[103] چگونه میشود، مشرکان به توحید ربوبی ایمان داشته، اما به ملزم آن مشرک باشند؟!
عبدالعزیز بن باز، ذیل آیه31 سوره یونس، ملازمه را اینگونه تفسیر میکند که توحید ربوبی مشرکان حجت بر علیه شأن در شرک به الوهیت است؛ به این نحو که اگر تعقل میکردند، درمییافتند، فقط کسی که رب است، لایق عبادت است و باید از عبادت دیگران منصرف به سوی رب شوند؛[104] اما نمیگوید، هر کس بر توحید ربوبی معترف شد، لازمه اش این است که مقر به توحید الوهیت هم باشد.
نتیجه
وهابیت هدف از بعثت انبیا(علیهم السلام) را فقط دعوت به الوهیت میداند؛ اما اینکه خداوند، ربّ، خالق و رازق تمام مخلوقات است و در ذات، اسماء و صفاتش کامل است و هیچ مانندی ندارد را، مورد قبول مشرکان دانسته است؛ برای رد ادعای ربوبیت فرعون نیز، آن را مکابره میداند.[105]
همین وهابیت لازمه دخول در اسلام را، ایمان به توحید ربوبی، به همراه توحید الوهی دانسته؛ اما لازمهی اعتقاد به توحید ربوبی را پذیرش توحید الوهی نمیداند. «فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ»، در آیه31 سوره یونس را استفهام توبیخی و الزامی میداند؛ به این معنا که اگر شما به ربوبیت خداوند مقر هستید، لازمه اش آن است که تقوا پیشه کرده و فقط او را عبادت کنید و در عبادتش شریکی قرار ندهید.
اما اکثر مفسرین اهل سنت قائلند که مشرکان، اولاً و فطرتاً توحید ربوبی را پذیرا بوده؛ ولی بعد، از سر لجاجت و علاقه ای که به شرک داشته و اعتقادی که به توانمند بودن آله بر سعادت و شقاوتشان داشتند، دست از فطرت کشیده و معتقد به ارباب شدند. آنها با استناد به آیات31 تا36 سوره یونس معتقد شدند که این آیات به وضوح بر عدم ایمان مشرکان بر توحید ربوبی اشاره دارد و «افلا تتقون» را توبیخی بر مشرکان دانسته که چگونه در گفتار معترف به حق میشدند؛ اما از عقاب خدا بر دروغشان نمیترسیدند. اگر حقیقتاً معترف به توحید ربوبی بودند، باید به لوازمش که عبادت رب (به تنهایی) است را، عملاً انجام میدادند. با تفسیر این آیات به دست می آید که به خلاف نظر وهابیت، مشرکان نه تنها به توحید ربوبی معترف نبودند؛ بلکه شرک به ربوبیت نیز داشتند.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.